امیر قلعهنویی به پایان خط رسید. البته نه روزی که جام حذفی را با سپاهان پرستاره به استقلال واگذار کرد؛ بلکه مدتها پیش. در همین ورزشگاه آزادی، روزی که استقلال بازی داشت؛ ولی سکوهای ورزشگاه آبی نبودند. روزی که سرمربی استقلال بود؛ ولی هواداران آبی هم طرفدار تیم وی نبودند؛ روزی که استقلال با 4 گل برابر تراکتور گلباران شد، لحظهای که آندرانیک تیموریان در اوج خشم و سرور، با آن شادی جنجالی پس از گل، مدالهای قلعهنویی را از سینه کند.
5سالی که بر ژنرال لیگ ایران گذشت، تنها به ما اثبات کرد که دیگر بهتر است وی را تنها با تاریخ بشناسیم؛ با استقلالها و سپاهانهای ویرانگری که در دهه گذشته ساخت و با آنها طی 6 سال، 4 بار لیگ برتر و یک بار هم جام حذفی را فتح کرد. آن دو فصلی هم که افتخار هدایت تیم قهرمان به دیگران رسید، امیرخان سرمربی تیم ملی بود. ما به شنیدن همین داستانهای حماسی راضیتریم؛ چون دوست داریم او همچنان برای ما «امیرخان» بماند. چرا که فردی که در 5 سال اخیر روی نیمکت تراکتور و سپاهان متمول و ذوبآهن نشسته، نشانی از آن ژنرال بیرقیب ندارد.
قلعهنویی به ته خط رسیده؛ نه به خاطر جام نیاوردن در 7 سال گذشته، بلکه به این دلیل که هیچ آورده فنی جدیدی برای ارائه نداشته. پس از ترک استقلال در لیگ چهاردهم، نداشتن هافبک خلاق در قواره مجتبی جباری را از عوامل ناکامیاش میدانست؛ ولی در تراکتور با بختیار رحمانی و سروش رفیعی و در سپاهان با ولادیمیر کومان، رسول نویدکیا و محسن مسلمان چیزی جز حرکت از جناحین، بازی نتیجهگرا و سانترهای پرشمار به نمایش نگذاشت.
با میدان دادن به جوانهایی نظیر محمد محبی و سیدمحمد کریمی که موجب چهرهشدن آنها در نقشجهان شد، فکر میکردیم جسارتی که قلعهنویی در جوانگرایی بهخرج داده را در بازی تیمش نیز میتوانیم از وی انتظار داشته باشیم؛ ولی استقلالی که وی ساخته بود و آمار گلزنیاش با بارسلونا مقایسه میشد، در دل تاریخ نهفته بود. نمایشهای درخشان وی نظیر برد چهارگله مقابل العین، انگشتشمار بودند. ما با ژنرال دیگری مواجه بودیم؛ ژنرالی که کارتهایش فرسوده شده بودند، اما علاقهای به عوضکردن آنها نداشت؛ یک ژنرال بیمدال!
طبیعت فوتبال به همین اندازه بیرحم است: محو تدریجی قلعهنویی 56 ساله و ظهور چهرههای جوانتری نظیر علیرضا منصوریان، یحیی گلمحمدی، جواد نکونام و فرهاد مجیدی که ایدههای متفاوت و جذابتری در سر دارند. اگر فوتبال به سابقه و افتخارات رحم میکرد، فیروز کریمی و فرهاد کاظمی هنوز باید به جای این سرمربیان نوظهور روی نیمکتهای مدعیان لیگ جولان میدادند؛ اما ذات فوتبال بدسگالتر است. حال، امیر قلعهنویی برای اینکه همان امیرخان سابق شود، راهی جز از صفر شروع کردن ندارد؛ جز بررسی، تحلیل و بهروزرسانی ایدههای فنیاش، کاری که در این 5 سال از آن فرار کرد و نتیجه تلخش را هم دید.