سامان موحدی راد
لیگ برتر ایران دومین دهه حیاتش را تکمیل میکند و در آخرین سالهای این دهه یکی از فرزندانش را میخورد. تعبیری که اغلب درباره انقلابها به کار میبردند و به نظر برای هر رویدادی که بر پیوستاری از زمان در جریان مصداق دارد. امیر قلعهنویی که تک ستاره ده سال اول لیگ برتر ایران در مربیگری بود در نوزدهمین دوره این رقابتها و تنها دو هفته مانده به پایان رقابتها اولین استعفای دوران مربیگریاش را ثبت کرد. بعد از دو شکست برابر استقلال در ۹ روز و شکست برابر نساجی و مهمتر از آن دور ماندن از کورس قهرمانی.
حالا امیر قلعهنویی که سالها تیمهای متمول ایرانی برای او سر و دست میشکستند و نفر اول مربیگی ایران بود به یک مربی شکست خورده بدل شده که چند سالی است تیمهایش به جامی دست نیافتهاند.
او که خیلی پیشتر از آنکه برانکو هتتریک قهرمانی کند، به این عنوان دست یافته بود و سپاهان را در اواخر دهه 80 به تیم اول ایران بدل کرده بود، در دومین بازگشتش به سپاهان نتوانست انتظارات را برآورده کند و سرانجام خودش تصمیم گرفت تا از این تیم برود. دو فصل حضور او در سپاهان اگرچه به رقابت تنگاتنگ با پرسپولیس گذشت اما در هر دو فصل با جا ماندن با فاصله زیاد از این تیم و از دست دادن جام همراه بود.
اینکه چرا امیر قلعهنویی به اینجا رسیده سؤال مهمی است که شاید باید جواب آن را در بافت سنتی فوتبال ایران پیدا کرد.
با اینکه سالهاست گفته میشود مربیگری به علم و دانشی بدل شده که برای دانستنش باید وقت و هزینه کرد و آن را در کلاسهای معتبر آموخت اما در ایران همچنان مربیها علاقهمند هستند با تکیه بر مختصات خاص فوتبال ایران پیش بروند.
عدم علاقه آنها به دنبال کردن متدهای روز فوتبال و جا انداختن نوعی فوتبال که در میان عامه مردم به فوتبال ایرانی «بکش زیرش» همراه است، موجب میشود در هر دورهای مربی در ایران گل کند و بعد از یک دوره اوج دوران افولش نزدیک شود.
یک دهه زمان آقایی قلعهنویی بود و حالا چهرههای جوانتری مثل یحیی گلمحمدی پیش آمدهاند و البته که معلوم نیست بتوانند مثل قلعهنویی نزدیک به یک دهه در اوج باشند.
از این رو عجیب نیست که دوران قلعهنویی در فوتبال ایران هم به سر آمده باشد و مردی که سالها گرانترین مربی داخلی بوده، حالا دیگر در مسیر معمولی بودن گام بردارد.