printlogo


کد خبر: 213251تاریخ: 1399/5/25 00:00
روزگار سپری شده ژنرال تنها مانده!

روزنوشت‌های یک روزنامه‌نگار
احسان محمدی     
 
کسی که در این چند هفته آخر لیگ برتر روی نیمکت سپاهان نشست، شبیه بدل امیر قلعه‌نویی بود. مردی که او را با مشت‌های گره کرده، جاه‌طلبی پایان‌ناپذیر و مبارزه‌جویی همیشگی می‌شناختیم، با پیراهن سفید آستین کوتاه، چشم‌های خیره به به زمین، دست تکان دادن‌های بی‌جان و بی‌حوصلگی محض بیشتر شبیه بیماری بود که بعد از یک جراحی سخت، تصمیم گرفته بود به جای تخت بیمارستان دوران نقاهت را روی نیمکت مربیگری بگذراند!
حتی وقتی ویدئوی اعتراض او به داوران مسابقه با استقلال در جام حذفی با کلماتی مثل «لجن» و «شرف» و «گند زدن» همراه بود، باز هم شبیه همان قلعه‌نویی قبل نبود، دستش را روی قلبش می‌گرفت و کشان کشان می‌رفت. این تصویر را مقایسه کنید با هفته پنجم لیگ وقتی در ورزشگاه آزادی با دو گل معرکه استنلی کی‌روش و محمد محبی پرسپولیس را شکست دادند و هواداران پرسپولیس او را «رئیس مافیا» خطاب کردند و با دست روی سینه‌اش کوبید، یعنی منم، حرفی هست؟!
در ده سال گذشته هیچ مربی دیگری همپای او پرحاشیه زندگی نکرده است. رسانه‌ها حتی رخت چرک «ف. ک»‌های مشهور را هم تا این اندازه در کوچه نشُسته‌اند؛ اتهام‌های سهمناکی از تبانی با بازیکنان حریف و بدزبانی تا دست‌کاری در مبلغ قرارداد، از ادبیات ِ نه چندان اُتو کشیده تا ایستادن با لُنگ درِ حمام و چشم به راه سیاسیون، از تلخی و درشتی با داورها و مربیان تا دور زدن قانون و...
هر یک از این اتهام‌ها برای نابود کردن یک نفر کافی است اما امیر قلعه‌نویی انگار پوست کروکودیل بر تن کرده است. خود البته بر این باور است که «اون بالایی که جای حق نشسته» هوایش را دارد. خیلی وقت‌ها با نتایجش در استقلال و سپاهان منتقدان را خاموش می‌کرد اما مدت‌هاست دستش از افتخار خالی مانده تا بگویند از ژنرالی خلع درجه شده و «دهه‌ات گذشته مربی»!
او فصل گذشته دو جام را به برانکو باخت و امسال به یحیی و فرهاد مجیدی، دو جوانی که در حکم شاگردش هستند. پروسه سپاهان به نتیجه نرسید، خداحافظی کرد ولی همه می‌دانند که دوباره برمی‌گردد، شاید با مس کرمان، همان‌جایی که وقتی استقلال را شکست داد، دستش را مشت کرد. 13 سال پیش روبه‌روی فیروز کریمی. زمان پرواز کرد و حالا قلعه‌نویی شبیه عقابی است که پرهایش ریخته، ممکن است حتی در تار عنکبوت هم گرفتار شود. این خاصیت روزگار است و نمی‌شود یقه‌اش را گرفت. آدم را از اسب می‌اندازد.
چند سال پیش در جشن تولد پنجاه سالگی‌اش، لیدرهای باشگاه استقلال برایش سنگ تمام گذاشتند و هنگامی که قلعه‌نویی شمع 50 سالگی را فوت کرد، شعار «امیرکبیر فوتبال ایران» را برایش سر دادند. مردی که در فین کاشان رگ دستش را گشودند. اینکه این مقایسه برای نقش قلعه‌نویی در سازندگی به او اعطا شد یا در مقام مظلومیت، دو ماجرای جداگانه است اما این روزها به یک سیاستمرد تنها شبیه است، کسی که حزب سابقش او را تنها گذاشته و در یک کارزار شکست خورده است.
بعید است او مربیگری را کنار بگذارد، احتمالاً بعد از چند روز استراحت و فراموش کردن خاطرات تلخ این فصل دوباره با همان ولع همیشگی کنار خط طولی زمین فوتبال می‌ایستد، به داورها اعتراض می‌کند، دستور سانترهای بلند می‌دهد و بعد از گلزنی تیمش به طرف نیمکت برمی‌گردد و لبخند می‌زند و حرص منتقدانش را در می‌آورد!
 
 
 

Page Generated in 0.0057 sec