ایجاد ارزش افزوده
از ونگر و آرسنال تا فوتبال ایران
در یادداشت قبلی به واژه «ارزش افزوده» در فوتبال و مربیگری رسیدیم. مربیگری، پروسه تولید است. تولید چه؟ در وهله اول نتیجه. مربی باید تیم را به سمت پیروزی و موفقیت در اهداف مشخص شده راهبری کند. این اهداف در حوزه نتیجه میتواند قهرمانی، کسب سهمیه مسابقات بینالمللی، جایگاه مناسب در جدول و یا ماندگاری در جدول و عدم سقوط به سطوح پایینتر باشد. اهدافی که میبایست متناسب با شرایط مالی، سختافزاری باشگاه و کیفیت بازیکنان تیم و حتی سوابق باشگاه و میزان اقبال عمومی و هواداران باشد. ولی این موارد، تنها اهداف یک باشگاه فوتبال در سطح اول فوتبال دنیا نیست. بهطور مثال، آرسنال با آرسن ونگر از سال 2004 تا 2018 نتوانست قهرمان لیگ برتر انگلستان شود و تنها چند قهرمانی در جام حذفی و جام خیریه به دست آورد ولی سهامداران و مالکان باشگاه آرسنال هیچگاه به فکر تغییر مربی فرانسوی خود نبودند، چرا؟ دلیلاش ارزش افزودهای بود که آرسن ونگر در باشگاه آرسنال ایجاد کرده بود، بدون قهرمانی در لیگ برتر و یا لیگ قهرمانان اروپا با وجود هزینههایی که این باشگاه برای خرید بازیکن انجام میداد. آرسن ونگر با بهینه کردن خط تولید بازیکن در باشگاه آرسنال، یا به زبانی تخصصیتر با ایجاد و بسط سیستم استعدادیابی جهت شناسایی استعدادها در شرایط سنی، مالی مناسب و همچنین با پروسه تمرینی مناسب جهت توسعه مهارتهای بازیکنان، موفق به ایجاد سود در باشگاه آرسنال شده بود. ونگر و آرسنال تبدیل شدند به بهترین خریدار و همزمان بهترین فروشنده در فوتبال اروپا. جذب استعدادهای جوان حتی از آکادمیهای باشگاههای دیگر اروپایی (دلیل انتقال فابرگاس از آکادمی بارسلونا به آرسنال، فضای مناسبی بود که آرسن ونگر برای استعدادهای جوان در این باشگاه ایجاد کرده بود) و توسعه این بازیکنان با تمرینات و البته فرصت بازی کردن در لیگ برتر منجر به پدید آمدن بهترین خط تولید بازیکن در سطح اول فوتبال اروپا شد. حاصل عملکرد ونگر یا بهتر بگوییم ارزشافزودهای که او برای آرسنال ایجاد کرده بود، توان مالی بالای این باشگاه برای ساخت استادیوم بزرگ و مجهز، تغییر کمپ تمرینی و سرمایهگذاریهای دیگر با وجود عدم کسب درآمد بالا از لیگ برتر یا لیگ قهرمانان اروپا بود، حداقل نه درآمدی در حد قهرمانان این لیگها.
ارزش افزوده، در فوتبال ایران واژه ناشناختهای است. بدون جوایز نقدی برای قهرمانی در لیگ و یا پاداش براساس جایگاه در جدول ردهبندی، بدون حق پخش تلویزیونی و یا کپی رایت، تنها دو راه باقی میماند؛ اولی استعدادیابی و جذب استعدادهای جوان و رشد و توسعه این بازیکنان با پروسه تمرین و دیگری کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا است که میتواند منجر به کسب درآمد شود. بحث این یادداشت در مورد موضوع اول است: جذب و پرورش استعدادهای جوان و فروش این بازیکنان جهت کسب درآمد. لیگ بلژیک، هلند و پرتغال بهترین نمونههای این رویکرد در فوتبال اروپا هستند. پروسه تولید بازیکن مانند پروسه تولید در یک کارخانه است: نیاز به مواد اولیه، اتلاف و دور ریز بخشی از مواد اولیه، کیفیت متفاوت در محصول و اهمیت بازاریابی جهت فروش محصولات.
نکته اول، پذیرفتن این موضوع است که همانقدر که کیفیت مواد اولیه خریداری شده جهت خط تولید اهمیت دارد، پذیرفتن اینکه بخشی از مواد اولیه منجر به تولید محصول باکیفیت نخواهد شد هم اهمیت دارد. مثال این موضوع، رویکرد باشگاههای بلژیکی و فرانسوی در خرید بازیکنان جوان و بااستعداد آفریقایی است، تعداد زیادی از این بازیکنان جوان حتی تبدیل به بازیکن حرفهای هم نمیشوند، بخشی از این بازیکنان تنها تبدیل به بازیکنان معمولی میشوند و تنها چند بازیکن انگشتشمار تبدیل به بازیکنانی باکیفیت جهت ارائه در بازار نقل و انتقالات میشوند. ولی همین چند بازیکن باکیفیت، میتواند چرخه اقتصادی سیستم استعدادیابی باشگاه و حتی بخش عمدهای از هزینههای باشگاه را پوشش دهد. این رویکرد در باشگاههای پرتغالی با تمرکز بر بازار برزیل و بخشی از کشورهای آفریقایی پرتغالی زبان، منجر به حضور این لیگ در صدر فروش بازیکنان در اروپا میشود.
خلاصه کلام، فوتبال ایران نیازمند یافتن شاخصی است که بتواند مربیان را با آن بسنجد. در هر فصل تنها دو تیم و دو مربی قهرمان میشود (لیگ برتر و جام حذفی)، سنجش عملکرد سایر مربیان براساس چه شاخصهایی است؟ کدام باشگاه میتواند ارزشافزودهای که مربیاش ایجاد کرده است را بسنجد؟ اصولاً چنین واژهای در ادبیات مدیران فوتبال ایران وجود دارد؟
ایجاد ارزشافزوده، نیازمند بازاری برای فروش و کسب درآمد است. سهم فوتبال ایران از این بازار چقدر است؟ چه شاخصههایی میتواند فوتبال ایران را به سهمی مناسب از بازار نقل و انتقالات فوتبال دنیا برساند؟ این سؤالها، موضوع یادداشت بعدی است.