رامتین جباری
مدیریت فوتبال ما مثل خرید تخممرغ شانسی است؛ پشت هیچ انتخابی هدف نیست. عین پرتاب تیر در تاریکی. تیری که اینبار مثل همای شانس روی شانه «دراگان اسکوچیچ» نشست؛ کسی که اوج حساسیت برای هدایت یک تیم را با خونهبهخونه بابل و در لیگ یک تجربه کرده، وقتی که در گام آخر از صعود به لیگبرتر جا ماند! امروز او مرد اول فوتبال ایران است.
برگردیم به بهار ۱۳۹۰ که با کیروش قرارداد بستیم؛ هیچ برنامه حسابشدهای پشت این انتخاب نبود. فقط «مربی خارجی» میخواستیم!
تا پیش از کیروش، تیمملی بین چهرهای موفق هر فصل دست به دست میشد؛ از سبد تخممرغهای شانسی، یکبار امیر بیرون آمد، یکبار دایی و یکبار هم قطبی.
خب اینبار هم اسکو! از تخممرغها ایراد نگیرید. فلسفه انتخاب تصادفی همین است. ایراد به سیاستی است که سرنوشت فوتبال ملی را به دست قضا و قدر و انتخابهای تخممرغی سپرده است، مقصر انتخابکنندهها و شیوه غلط انتخابها است، نه انتخاب شوندهها؛ جای درست را نشانه بگیریم!
آنهایی که ما را از رئالمادرید و پرتغال به ملوان و صنعتنفت رساندند؛ از کارلوس به دراگان، از عادیشدن حضور در جامجهانی به خطر حذف در مرحله پیشمقدماتی، از توقع صعود به یکهشتم جامجهانی و قهرمانی جامملتها به احتمال از دستدادن سهمیه جامملتها ۲۰۲۳ و از تیم شکستناپذیر آسیا به بازنده بدون توقف به بحرین و عراق!
فضیلتی در انتخابهای شانسی نیست. نه کیروش که وصله ناجور به تن رنجور ما بود، انتخاب حسابشدهای بود و نه اسکو یا ویلموتس که برای دو باخت به بحرین و عراق میلیاردها تومان فاکتور نوشت.
حقیقت بد ماجرا این است که انتخابهای ما ثابت میکند فوتبال ایران در مسیر پیشرفت نیست و بدتر اینکه در سراشیبی پسرفت است.
برگردیم به دوران کیروش. او حساب تیم را از بدنه اصلی فوتبال ایران جدا کرد؛ ساخت یک دیوار بلند مرزی بین تیم و روند حاکم در فوتبال ما، که خروجی پرنسیب و جنگهای یکتنهاش بود. موافق و مخالف، حتی آنهایی که اتهام زدند، آن تیم را امضای کیروش میدانند؛ ثبات، ثبات و ثبات، تعهد و مسئولیتپذیری، حکم بدون قید و شرط آن تیم بود.
اینها ورای نتیجه توی زمین شایسته حفاظت است؛ تلفیق مؤثری از «دانش روز» و «اصول انعطافناپذیر»، که نباید قربانی رفتن آن یا آمدن دیگری شود. سخت است اما شاید شدنی.
کیروش را فراموش کنید! اگر گل به خودی اول را با فراری دادن کیروش خوردیم، گل دوم را با رها نکردناش میخوریم! معمار رفت اما سازه مانده. سازنده رفت، ساختارش مانده. با سنگ گذشته آینده تیمملی را نزنیم.
نگهبان میراث فرهنگی به جامانده از هشت سال حضور کسی باشیم که حرف اول و آخر تیماش را فقط یکنفر میزد؛ سرمربی.
موافق یا مخالف، اسکوچیچ سرمربی تیمملی است، پس به اندازه نیمکت ایران بزرگاش کنیم، که هر انحرافی از مسیر استاندارد طیشده مثل اژدها «دراگان» را میبلعد.