printlogo


کد خبر: 206469تاریخ: 1398/12/10 00:00
قیصر شش‌تایی‌ها
تمام داستان‌های بجا مانده از سفرهای فرانتس بکن‌باوئر به تهران

ابراهیم افشار


حالا را نگاه نکن که پیری، پدرش را درآورده. یک‌بار سکته زده. یک بچه‌اش مُرده و یک چشمش نابینا شده است. او یک زمانی بزرگترین فوتبالیست جهان بود - با فاصله زیاد از پله - و ما هر کی را می‌خواستیم مثال بزنیم که از روستایی کوچک به سلطنت جهان رسیده شمایل او را رو می‌کردیم و نیز سبک پرورش او به دست آموزگاران بدوی ژرمن‌ها را با به‌به و چه‌چه ستایش می‌کردیم که آنقدر فراست داشتند که وقتی استعدادش را کشف و از روستا به شهرش آوردند و فهمیدند که به زودی در هیبت یک ستاره‌ بین‌المللی خواهد درخشید ابتدا به او روش صحیح کارد و چنگال در دست گرفتن را یاد دادند.
ما این روش‌های تربیتی اروپاییان را دوبامبی روی سر معلمین خود می‌‌کوبیدیم که چرا در پرورش اخلاقی استعدادها ناکام مانده‌اند و ستاره‌های تازه به دوران رسیده ما حتی غذا خوردن هم بلد نیستند. حالا را نگاه نکن که قیصر پیر شده و در سایه فوران تکنیکی و پرداخت رسانه‌ای مسی و رونالدو و گواردیولا در سایه مانده و دیگر کسی از خوشفکرترین لیبروی جهان خبر نمی‌گیرد، ما یک زمان وقتی فهمیدیم که قرار است به ایران بیاید خواب و خوراک نداشتیم. روز سوم تیرماه 1350 وقتی که آن آگهی کوچک چاپ‌شده در یک مجله ورزشی را در جلوخوان دکه‌های روزنامه‌فروشی دیدیم از خود بیخود شدیم.
چه افتخاری بزرگتر از اینکه بایرن‌مونیخ به تهران می‌آ‌ید؟ (آن روزها «نون» بایرن را حتماً باید تلفظ می‌کردیم!) من هنوز دنیای‌ورزش شماره 93 را دارم که به ده ریال خریدمش و در آن اخباری از تشریف‌فرمایی قیصر و بمب‌افکن به تهران چاپ شده است. عکس روی جلد آن دنیای‌ورزش اختصاص به بازی‌های تیم ملی فوتبال ایران در جام‌جهانی کوچک برزیل داشت اما برای ما مسأله مهم‌تر در صفحات داخلی چاپ شده بود: «آخرین خبرها از سفر بایرن‌مونیخ به تهران». همان بایرنی که ستاره‌هایش چند روز پیش‌تر در قالب تیم ملی آلمان قهرمان جام ملت‌های اروپا 1972 شده‌ و خودشان دو روز پیش‌تر کاپ قهرمانی باشگاه‌های آلمان را بالای سر برده‌ و 48 ساعت تمام از فرط خوش‌باشی و بزن و بکوب در جشن قهرمانی نخوابیده‌اند. روی جلد دنیا سه فریم عکس رنگ ‌و رو رفته از گل مساوی پرویز قلیچ به اکوادور -در جام‌جهانی کوچک- چاپ شده بود و از اینکه با همین گل، تک‌امتیازِ ما از حضور در جمع بزرگان فوتبال جهان دشت شده بود احساس خوشوقتی می‌کردیم. «دنیا» تیتر زده بود که تیم ملی فردا با شیلی بازی می‌کند و چهارشنبه (7 تیر) به تهران برمی‌گردد. لای صفحات داخلی‌اش اما آگهی آتشینی چاپ شده بود - در کادری به قاعده نصف‌صفحه - که دل از همه ما ربوده بود. تبلیغاتی درباره بازی بایرن‌مونیخ در تهران؛‌ مزین به عکس پرتره سه ستاره معروف این تیم (بکن‌باوئر و گردمولر و سپ‌مایر) که در میان تیفوسی‌های امجدیه از کفر ابلیس مشهورتر و در همه جای دنیا به شاهزاده، بمب‌افکن و دلقک معروف بودند. دنیا تیتر زده بود «مردان بزرگ ملی‌پوش بایرن‌مونیخ در بزرگ‌ترین دیدار تاریخ فوتبال با سرداران محبوب فوتبال ایران» روز جمعه 9 تیرماه 1350 ساعت 5/5 در استادیوم بزرگ آریامهر برگزار می‌شود. و در قرینه تصویر سه آلمانی کبیر در بالای آگهی، البته پرتره سه توپچی بزرگ فوتبال ایران (کلانی، قلیچ و حجازی) نیز در یک کادر قرمز ماتیکی کار شده بود. قرار بود ژرمن‌ها دو روز بعد از بازی با تیم ایران که در اصل کلنی تهران بود یکشنبه 11 تیر نیز به مصاف پاس تهران بروند. در این آگهی خطاب به تماشاچی‌ها نوشته شده بود «بلیت را از شعب بانک تهران تهیه فرمایید». آن روزها قیمت صندلی‌های ورزشگاه از این قرار بود: «طرفین جایگاه، صندلی فایبرگلاس با شماره برای دو مسابقه 2000 ریال. سمت غرب، صندلی فایبرگلاس با شماره برای دو مسابقه 1000 ریال» و بقیه بلیت‌ها برای تماشای دو مسابقه مونیخ قیمت‌های 50 تا ده‌تومان رقم خورده بود. خدایا یک ده تومانی از کجا می‌رسانی؟
 آرزویمان دیدن این همه ستاره بین‌المللی بود که می‌دانستیم ما را لقمه چپ‌شان می‌کنند اما بی‌تفاوتی‌شان در همان دقایق اولیه بازی ثابت می‌کرد که انگار چند دقیقه قبل از بازی، آنها را از زیر لحاف گرم بیرون کشیده و با حالتی نیمه‌خواب و نیمه‌هوشیار به زمین فرستاده‌اند. آن روزها تمام دلخوشی ما بعد از مطالعه اخبار فوتبال بین‌المللی در دنیا و کیهان، تماشای بازی مهم‌ترین تیم‌های دنیا - از بایرن‌مونیخ تا منچستریونایتد و چلسی- بود که طیاره‌شان بالای آسمان تهران، خفگیر و بازیکنانش پایین کشیده می‌شدند تا ما را در پروسه جهانی‌سازی فوتبال‌مان یاری کنند. آن روز هم وقتی که شوخی از حد گذشت و بایرنی‌ها را شش‌ گله کردیم چنان ذوق‌زده بودیم که در روز بدرقه هم برایشان برنامه شاد مفصلی چیدیم. برنامه‌ای که حرکات موزون خاص ما را به آنها نشان می‌داد و باعث حیرت‌شان شد.
اما داستان شش‌تایی‌ها در این مملکت فقط به دربی سرخابی‌ها مربوط نمی‌شود. آن روزها هم مردم الکی‌خوش تهران هرجا آلمانی‌های شرمنده را می‌دیدند برایشان شش‌تا انگشت نشان می‌دادند. رسانه‌های هوشیار و رند آن زمان به این راحتی گولمال نمی‌شدند و می‌دانستند که کاشتن این شش گل در دروازه بهترین تیم اروپا نشانه توسعه‌یافتگی فوتبال ایران نیست با این همه بالاخره هرچه که بود دلخوشکنک خوبی بود. نکته عجیب داستان این بود که بایرنی‌ها چند روز پیش از حضور در تهران (28 خرداد) در معیت تیم ملی آلمان در جام ملت‌های اروپا (بروکسل) بازی‌های سنگینی را از سر گذرانده و اولین قهرمانی خود در اروپا را دشت کرده بود. آنها در آن فینال بکش‌بکش، روس‌ها را با سه گل نابود کرده و حالا بدون استراحت سر از تهران درآورده بودند. از این بدتر اینکه آنها دو روز قبل از اعزام به تهران نیز کاپ قهرمانی جام باشگاه‌های آلمان را بالا برده و دو روز تمام- بدون ذره‌ای استراحت- فقط جشن گرفته و تن‌آسایی کرده و آنقدر لب به خمره زده و رقصیده بودند که هنوز در میدان اندکی مخمور به نظر می‌رسیدند. پاتیل‌های خسته و هلاکی که حداقلش دوشب کسرخواب داشتند چگونه باید در زمین فوتبال می‌دویدند؟ تیمی که شش بازیکن ملی‌پوش‌اش درگیر بازی‌های سنگین آلمان در جام ملت‌های اروپا و بقیه مشغول رقابت با شالکه جان‌سخت در رقابت‌های داخلی بوندس‌لیگا بوده چگونه باید به میزبان توضیح می‌‌داد که «آقا ما طالبیم تلپ بشویم و بخوابیم. تو را خدا بیدارمان نکنید. فقط بگذارید بخسبیم.» تیمی که فقط با 13 بازیکن به تهران آمده بود گیرم ستاره‌های اصلی‌اش از جمله کاپیتان فرانتس بکن‌باوئر (قیصر) سپ مایر، پل برایتنر و به ویژه گردمولر (بمب‌افکن ژرمن‌ها که با به ثمر رساندن دو گل در فینال اروپا چنان در کشورش محبوب شده بود که مجسمه‌اش را در مدرسه زمان تحصیلش نصب کرده بودند) را هم با خودش کشان‌کشان آورده و البته هفت بازیکن هم از تیم جوانانش قاطی زده بود که در زمین چمن کم نیاورد.
دنیای‌ورزش شماره 95 به تاریخ 17 تیر خواندنی نبود بلکه خوردنی بود. از این نظر که خواننده با چرخی در آن لابد می‌فهمید که چرا این ژرمن‌های مغرور در ورزشگاه بزرگ تهران چنین متلاشی شده‌اند که مردم پشت سرشان این صفحه را کوک کرده‌اند که آنها مست و پاتیل به میدان آمده و هیچ اهمیتی به بازی نمی‌دادند. تیتر «گردمولر شیطان- بکن‌بوئر شاهزاده» که بر جلد آن دنیای ورزش نشسته بود نوید یک مصاحبه داغ را می‌داد اما خودمانی‌ترین گزارش این شماره، داستان مهمانی مجلل باشگاه پاس تهران برای آلمانی‌ها بود که در باشگاه افسران- واقع در ونک- برگزار شد و مثل چیزی در حد همان گودبای پارتی فرنگی‌ها دلچسب واقع شد. تمام عکس‌ها حاکی از آن بود که میزبانان عین پروانه به گرد «گردمولر و بکن‌باوئر» چرخیده‌اند و هرکس از راه رسیده زارپ عکس یادگاری انداخته و به خانه برده است تا در آینده به نوه- نتیجه‌هایشان نشان دهند که ببین ما یک زمانی کی‌ها را لوله کردیم. دنیای‌ورزش در توصیف این دو ستاره نوشته بود «بکن‌باوئر مظهر یک چهره قابل‌احترام بود و حرکاتش نشان می‌داد او به همان اندازه که فوتبالیستی استثنایی است یک آقای به تمام معنی نیز می‌باشد و واقعاً عنوان شاهزاده فوتبال آلمان زیبنده اوست. درمقابل، گردمولر یک جوان پرشور و سخت شیطان است که در هرکاری زرنگی خاص خودش را نشان می‌داد و به اصطلاح از هیچ چیز درنمی‌ماند.» خبرنگار حاضر در مراسم در مقایسه این دو ستاره بزرگ فوتبال دنیا از علاقه وحشتناک بمب‌افکن آلمان‌ها به نوشیدنی‌های الکلی و تنفر قیصر از آن نوشته بود. خبرنگاری که اعتراف می‌کند برای مصاحبه با تانک گلزنی ژرمن‌ها مجبور شده با خریدن نوشیدنی الکلی موردعلاقه‌اش، او را نمک‌گیر کند!
این غرقه شدن در دنیای الکل به ویژه در زمان اوج بازیگری، نشانه‌هایی از آینده مهلک ستاره مونیخی داشت که به مرور همه زندگی‌اش را زیر سیطره گرفت و چندین دهه بعد از آن روزها وقتی خبر الکلی شدن مولر در پیرانه‌سری را در بیلد خواندیم فلش‌بک زدیم به بازی تهران 1350 و یاد روزهایی افتادیم که او چنین بی‌پروا و تهاجمی در پی عیش و نوشش بود و برای مصاحبه جام می، گرو می‌گرفت. شاید سر همین سیاه‌مستی‌ها و خودویرانگری‌های بعد از ترک فوتبالش بود که از چشم‌ها افتاد و اوضاعش در میانسالی چنان بی‌ریخت شد که شاید اگر بکن‌باوئر و رفقای قدیمی‌اش به دادش نرسیده و او را در بیمارستان ترک الکل بستری نکرده بودند افسانه بی‌بدیل گلزنی ژرمن‌ها به انهدام مطلق می‌رسید. شاید چیزی بدتر از جرج بست و اریک کانتونا و الباقی مستان چمن‌ها. گردمولر را الکل از فوتبال گرفت اما قیصر در هر شرایطی و همیشه قیصر ماند و شکوه شاهزادگی‌اش را از دست نداد. گرچه پرونده مالی‌اش در قضیه‌های جداگانه دو میزبانی جام‌جهانی 2006 آلمان و 2022 قطر زیرسئوال رفت. قیصر بعدترها وقتی در حاشیه یک تورنمنت گلف در باواریای آلمان اعلام کرد که بینایی یک چشمش را از دست داده است نیز آه و افسوس بسیاری از هوادارانش را به سوی خود جلب کرد. وقتی متن تسلیت علی دایی خطاب به او را در حسرت از دست دادن فرزندش خواندیم برای غم‌های کهنسالی قیصر سری تکان دادیم و گذشتیم. قیصری که البته دو عمل جراحی قلب را نیز در سال‌های 2016 و 2017 از سر گذرانده بود گرچه هنوز هم چیزی از اتوریته و شکوه‌اش کم نشده است.
 بیایید بازگردیم به تهران مدل 1350 و با خاطرات جشن آلمانی‌‌ها در باشگاه پاس، نوستال‌بازی کنیم. آن روز که ستاره‌های ندیدبدید ایرانی هلاک عکس انداختن با قیصر و بمب‌افکن آلمان‌ها بودند و در گیر دادن و سؤال پرسیدن از دو ستاره شگفتی‌ساز بایرن‌مونیخ از پاپاراتزی‌ها کم نگذاشتند. شاید عجیب‌ترین سئوالی که از بکن‌باوئر در عمرش پرسیده شده همین پرسش کنجکاوانه هافبک جنگنده ایرانی بود که از او درباره مال و اموال و درآمدش پرسید و قیصر یک لحظه هنگ کرد! خبرنگار حاضر در مراسم که با چاپ چند عکس، لحظات سرخوشی آلمانی‌ها و ایرانی‌ها را وقایع‌نگاری کرده بود در زیر عکسی که حجازی و مجید حلوایی با بکن‌باوئر انداخته بودند این دیالوگ‌ها را از زبان آن دو رد و بدل کرده بود:
 حجازی: راستی حلوایی تو زیاد هم با بکن‌باوئر فرقی نداری‌ها. گذشته از بازی، فقط یک کمی از جهت ظاهری از اون سبزه‌تری و تنها فرق‌تون همینه!
 حلوایی: خب پس چرا دیگه می‌خندی؟ بکن‌باوئر تو همین دوتا مسابقه چه کاری ارائه کرد که ما نتوانستیم بکنیم؟
 حجازی: اون هیچی. ولی تو کاری کردی که بکن‌باوئر نکرد. تو دو تا لایی کردی ولی اون لایی درنکرد!
حلوایی: خوب دیگر اون لازم بود. اگر لایی نبود اونوقت بایستی به من می‌گفتند مجید بکن‌باوئر.»
البته نکته محشر این گالری عکس دنیای‌ورزش، سؤال‌های محمد صادقی ستاره خوزستانی پاس و تیم ملی و زننده سه گل در بازی اول به بایرن‌مونیخ بود که حریم خصوصی را زیر پا گذاشت و از سادگی به مال و اموال قیصر گیر داد و پرسید:
«- آقای بکن‌باوئر می‌گویند شما خیلی ثروتمند هستید. ثروت شما در چه حدود است؟
 بکن‌باوئر: گذشته از مقداری پول نقد و چند مغازه و سهام تعدادی کارخانه، خانه و ویلایی هم برای زندگی داریم... راستی وضع شما چطور است؟
صادقی که حالا گیر افتاده بود می‌گوید: وضع ما را باید بیایی و خودت از نزدیک ببینی. اینطوری نمی‌شه شرحش داد!
 بکن باوئر: یعنی خیلی طول می‌کشد توضیحش بدی؟
 صادقی: ولش کن. ببین تو کجایی و چطور فکر می‌کنی، ما چطور!»
در صفحه عکس‌بازی دنیای ورزش، بالله که از تیکه‌پرانی‌های مهدی مناجاتی هم نمی‌شود سرسری گذشت. او در یک عکس قدی که کنار شاهزاده فوتبال آلمان انداخته می‌گوید: «صبر کن داداش. بذار یه خرده کنار تو وایستیم و یه عکسی بگیریم. شاید بازی منم بیشتر ترقی کرد. هرچند وقتی که بدن پر از جوهره، دیگه به این حرفا احتیاجی نیست!». مناجاتی در بازی دوم بایرن در تهران با تیم پاس، گلی در دقیقه چهارم از فاصله 35 متری زد که به نوشته مطبوعات، غافلگیرکننده و هراس‌انگیز بود و آلمانی‌ها را چنان انگشت به دهان کرد که نخست فکر کردند باز فاجعه شکست سنگین بازی اول با منتخب در انتظارشان است اما گردمولر بعد از 36 دقیقه تلافی کرد.
مصاحبه سماجت‌آمیز و کوتاه ابوالفضل جلالی خبرنگار زرنگ دنیای‌ورزش با قیصر در ابتدای بازی با تیم منتخب ایران در کنار میدان شاید دلایل این را که مونیخی‌ها چرا در بازی اول چنین متلاشی شدند ریشه‌یابی شود که کند. قیصر به ابوالفضل گفته بود: «خود من الان به شدت خسته و خواب‌آلودم. 27 ساعت بی‌خوابی داشته‌ام و یک ساعت پیش از بازی، مرا به زور از رختخوابم بیرون کشیده‌ و فرستاده‌اند توی زمین. الان هم نیمه‌بیدار هستم. بقیه افراد هم کم و بیش وضع‌شان مثل من است. ولی با این وجود تصور می‌کنم تیم شما در طول بازی چندین گل را از ما بپذیرند. گو اینکه من متأسفم بگویم از خط 18 جلوتر نمی‌روم!» جلالی بعد از بازی نوشت: «تردیدی نیست که سه گل ایران در طول سه دقیقه، خواب را از سر میهمانان ما ربود»!
بایرن‌مونیخ وقتی در بازی اول ناک‌اوت شد که دروازه‌اش طی سه دقیقه (در دقایق 10 و 11 و 12) به وسیله همایون بهزادی و محمد صادقی و غلامحسین مظلومی باز شد و این شکلی آبکش شدن در سه دقیقه شاید هرگز در تاریخ بایرن‌مونیخ سابقه نداشته باشد. بعدش البته گردمولر و دورن‌برگر عقب‌ماندگی تیم میهمان را با دو گل در دقایق 16 و 25 جبران کردند و نوبت به صفرخان ایرانپاک رسید که با زدن گل چهارم ایران (دقیقه 42) تیم ما را در بین دو هافتایم، شاد شاد به رختکن فرستاد. در نیمه دوم محمد صادقی دو گل دیگر در دقایق 62 و 77 زد و هت‌تریک کرد و با گلزنی «روت» در دقیقه 75 برای آلمان‌ شش‌تایی‌ها داور (داودخان نصیری) سوت پایان را زد تا میهمان‌های اشرافی از این مخمصه خلاصی یابند. حالا از آن 14 نفری که در آن روز افتخار شش‌تایی کردن بایرن‌مونیخ را به رزومه خود سنجاق کردند شش‌تایشان مرده است: ناصر حجازی، ابراهیم آشتیانی، جعفر کاشانی، همایون بهزادی، صفر ایرانپاک و غلامحسین مظلومی به قبرستان‌ها کوچیده‌اند و مجید حلوایی، مصطفی عرب، اکبر کارگرجم، علی پروین، جواد قراب، پرویز قلیچ‌خانی، مهدی مناجاتی و محمد صادقی در قید حیات‌اند که از این بین مصطفی و پرویز در خارج از کشور به سر می‌برند.
حالا اگر در این سال‌ها در حسرت حضور مونیخی‌ها در تهران هستیم که مثلاً در بازی خداحافظی بزرگان‌مان شرکت کنند به یادتان می‌آورم که در دهه 50 غیر از بایرن، تیم‌های گردن‌کلفتی چون کریستال‌پالاس، چلسی، منچستریونایتد از انگلستان، سانتوز و کروزیرو از برزیل، هامبورگ از آلمان‌غربی، بنفیکا از پرتغال و تیم‌های ملی فوتبال مجارستان، رومانی، شوروی با ستارگانی چون پله، اووه‌زیلر، ماتیوس، گوردون‌بنکس، جورج‌بست، گردمولر، بکن‌باوئر، اوزه‌بیو، ماساپوست، بلوخین، نیلاشی و بقیه به ایران آمدند و آلبوم خاطرات فوتبال ما را خوشگل‌تر کردند. شکست 6 بر 3 تیم بایرن‌مونیخ در مقابل تیم منتخب تهران که در اصل نام تیم کلنی ایران را یدک می‌کشید بایرن را سرعقل آورد و در مصاف با پاس (نایب‌قهرمان باشگاه‌های ایران) به بازی احتیاط‌آمیز کشاند. آنها در این دیدار هم موفق به پیروزی نشده و بدون برد تهران را به مقصد مونیخ ترک کردند. یکشنبه 11 تیر 1350 در استادیوم آزادی 35هزار تماشاچی برای دیدن بازیکنان لاقید آلمانی جمع شدند تا مصاف پاسی‌های سرهنگ صادقی را جلوی مونیخی‌ها تماشا کنند که تقریباً با همان ترکیب بازی اول خود به میدان آمده بودند و صدالبته دو سوژه فنی و ژورنالیستی این بازی درخشش سرهنگ نیک‌نفس گلر پاس و سیستم 4-2-4 آلمانی‌ها در میدان بود که با MW ما تومنی هفت صنار توفیر داشت.
 زیباترین گزارش نشریات وقت تهران از حضور مونیخی‌ها در پایتخت ایران مصاحبه خبرنگار دنیای ورزش با دو ستاره بزرگ آلمانی قیصر و بمب‌افکن بود که خبرنگار ایرانی برای تور زدن و نمک‌گیر کردن گردمولر و دعوتش به مصاحبه، این حربه را در دست می‌گیرد که با خرید نوشیدنی مورد علاقه  آلمانی‌ها، ستاره مونیخی را به تله بیندازد. او می‌نویسد: «وقتی لیوان را به دست مولر دادم او رویش را به سمت دوستانش کرده و گفت ببینید چه دوستان خوبی یافته‌ام!». خبرنگار دنیای‌ورزش درباره قدرت‌بدنی و آناتومی پاهای گردمولر چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که نوشت: «او از هر نظر استثنایی ست. عضلات پاهایش چنان است که گویی درزهای دوخته شده شلوارش هر لحظه از فشار این عضلات در حال پاره شدن می‌باشد! و بالاخره سرحالی و شوخ‌طبعی‌اش! از او پرسیدم: به نظر خودت یک گردمولر چند می‌ارزد؟ شانه‌ای بالا انداخت و بالاخره جواب داد: یک زمان برای زن گرفتن قرار بر این بود که چند رأس گاو و گوسفند داده شود اما حالا برای خرید فوتبالیست پول می‌دهند. پس برای مولر هرقدر بیشتر بدهند بهتر است.
خبرنگار: مولر! برای فوتبال، فوتبال می‌کنی یا برای پول؟
  مولر: برای فوتبال و پول. تصور می‌کنم اینطوری بهتر است! هرچند برای پولی که می‌گیرم عرق می‌ریزم و زحمت می‌کشم.
 حتی برای گل؟
  من هرچقدر گل بزنم پول بیشتری می‌گیرم.
 پس برای همین اینقدر گل می‌زنی؟
  هم بله، هم نه!
 می‌گویند اگر برای جشنی یا افتتاح فروشگاهی یا جایی دعوتت کنند مقدار معینی پول می‌گیری؟
  درست است. مثلاً وقتی برای شرکت در مراسم افتتاح یک سوپرمارکت دعوت می‌کنند مسلماً قصدشان استفاده تبلیغاتی از وجود من و اسم من است. به همین دلیل من هم از آنها تقاضای پول می‌کنم.
 چقدر؟
  برای هر ساعت 3750 تومان!
 راستی می‌دانی در کشور ما طرفدار زیاد داری؟
  قبلاً نمی‌دانستم ولی وقتی روز جمعه وارد استادیوم یک صدهزار نفری شدم واقعاً از اینکه مردم تا این اندازه مرا می‌شناسند متعجب شدم. به خودم گفتم: مولر به کجاها که نرفته‌ای اما خوب شد یادم آمد: ببینم مگر این همبازی جوان ما پل برایتنر که در تیم ملی آلمان حالا اسمی در کرده و شهرت زیادی هم یافته اینجا طرفداری ندارد؟
 چطور؟
  برای اینکه مردم هی فریاد می‌زدند: مولر و بکن باوئر... پس برایتنر چی؟ او نزدیک بود از حسادت فریاد بزند.
 به او بگو هنوز در اینجا شهرتی ندارد. گذشته از این، ما هم خودمان چیزی از او در اینجا ندیدیم. راستی امروز گل خیلی خوبی به پاس زدی.
  این وظیفه من است. هر بازی یک گل!
 راجع به دو بازی بایرن در تهران چه می‌گویی؟
  خدای ناکرده که نمی‌خواهی جریان بازی 6-3 را پیش بکشی؟!
 ببینم راجع به این مسأله حساسیت پیدا کرده‌ای؟
  آخر می‌دانی، هیچکس باختن را دوست ندارد. ولی باخت را هم هی نباید به رخ کشید. البته ما سال آینده تلافی می‌کنیم. درباره بازی با پاس هم وقت اول تیم ما بهتر بازی کرد و در نیمه دوم تیم پاس خوب بود. به نظرمن نتیجه مساوی برای هردو تیم عادلانه بود.
 مولر تا حالا چند گل به ثمر رسانده‌ای؟
  به درستی نمی‌دانم چون از روزی که خودم را شناخته‌ام مشغول گل زدن هستم. امسال در تیم ملی 14 گل و در مسابقات باشگاهی 40 گل زده‌ام و چندتایی هم در جام حذفی و چندتایی هم در بازی‌های دوستانه. ولی باور کنید جمع‌شان را حتی در همین سال نمی‌دانم.
 می‌گویند با دروازه‌بان‌ها دشمنی داری؟
  نه این درست نیست. آنها آدم‌های زحمتکشی هستند که مسئولیت زیادی دارند. مثلاً همین دروازه‌بان تیم پاس دروازه‌بان خوبی است. خوب تصمیم می‌گیرد و خوب عمل می‌کند ولی قبول دارید که گاهی لحظاتی پیش می‌آید که کاری از دستش ساخته نیست.
 کدام دروازه‌بان بیشتر برای شما مشکل ایجاد کرده است؟
 بنکس دروازه‌بان تیم ملی انگلیس و نیگبور دروازه‌بان تیم شالکه.
 مایر، گلر بایرن‌مونیخ چی؟
 مایر هم‌باشگاهی من است و من تا کنون به او گل نزده‌ام. از این نظر شانس آورده.
 از فوتبالیست‌های ایران چه کسی را پسندیدید؟
  شماره‌های 4 و 6 (قلیچ و حلوایی). راستی شماره 8 تیم تهران که امروز هم در پاس بازی می‌کرد (صادقی) واقعاً روز جمعه بازی خوبی کرد. من به فکر این‌ام که در آینده او می‌تواند یک مولر باشد. فقط باید کمی جسور و با قدرت‌بدنی بیشتر باشد.
 دوستی شما با بکن‌باوئر به چه شکلی است؟
  ما دوستان خوبی هستیم و تا به حال موقعیت‌های زیادی را در کنار هم به دست آورده‌ایم. حداقل تا سال 1975 (1354) در کنار هم باز هم در بایرن مونیخ خواهیم بود.
راجع به فوتبالیست‌های ایران نظرت چیست؟
 فوتبالیست‌های جنگنده‌ای دارید. در زمین خوب کار می‌کنند. من طوری از بازی تیم شما خوشم آمده که حتماً در بازی‌های المپیک (1972) به دیدن تیم شما خواهم رفت. مطمئناً اگر در مونیخ هم به همین شکل بازی کند می‌تواند موقعیت خوبی کسب کند ولی نباید در انتظار قهرمان شدن باشید.
 بازهم به ایران خواهید آمد؟
 اینطور که قرار گذاشته شد ژانویه (دی ماه) با تیم کامل بایرن‌مونیخ مجدداً به تهران خواهیم آمد. آن‌وقت همه چیز را جبران خواهیم کرد.
فرانتس بکن‌باوئر در عمرش چنین شکست بیخودی نخورده بود که در تهران خورد. او در توجیه این شکست رسواکننده به کیهان ورزشی گفته بود: «من در این فصل بیش از 134 مسابقه داده‌ام که این یک کار طاقت‌فرسا بوده است. حتی بازیکنی نظیر په‌له در اوج نیز هرگز قدرت حضور در سالی بیش از یکصد مسابقه نداشته است و سایر بازیکنان ملی نیز به همین ترتیب بوده‌اند». آن روزها خبرنگار کیهان‌ورزشی برای صید ستاره‌های ژرمن و مصاحبه با آنها وقتی فهمیده بود بکن‌باوئر، گرهارد مولر و ادو لاتک مربی تیم به میهمانی سفارت آلمان در تهران رفته‌اند از زبان قیصر این جملات تسکین‌بخش را درآورد و نوشت که: «این سخت‌ترین روزهای زندگی من در ورزش بوده است.» اما مصاحبه خبرنگاران دنیای ورزش (شاهرخی و جلالی) با کاپیتان بکن‌باوئر طولانی‌تر و جذابتر بود. دنیای ورزش در مصاحبه با قیصر یک یادداشت یادگاری‌ از او چاپ کرده بود که زیر عکس امضاشده‌اش برای خوانندگان ایرانی عبارت «سلام‌های فراوان برای تمام طرفداران دنیای‌ورزش» را نوشته بود. لید دیدار با شاهزاده نجیب فوتبال آلمان با این توصیف‌ قلمزنان دنیای‌ورزش آغاز ‌می‌شد: «او با آرامش تمام و بی‌تکبر با طرفداران دست می‌داد. چیزی که او را در جشن از هم‌تیمی‌هایش سوا می‌کرد این بود که او به هیچ وجه به مشروبات الکلی علاقه نشان نمی‌داد. بکن‌باوئر آدمی خوشحال و خنده‌رو و دوست‌داشتنی ست. از حرف‌ها و رفتارش به خوبی برمی‌آمد که جهان‌بینی خاص خود را دارد. چشم‌هایش جستجوگر است و حالت نافذ آنها حکایت از سلامت کامل روحی او دارد. حرف‌هایش را با دیالوگ کوتاهی شروع کرد: من هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شوم.
 خبرنگار: امروز شما دیدید که مولر به داور اعتراض کرد و به او دشنام داد. البته داور حرف‌های او را نمی‌فهمید.
   بکن‌باوئر: هرکس در میدان بازی مسئول کار خودش است ولی من هرگز به کسی دشنام نمی‌دهم.
 نظرت راجع به خودت چیست؟ دوست داری قبل از فوتبالیست بودن چه نوع آدمی باشی؟
   بکن‌باوئر: من همیشه کوشش می‌کنم در همه حال و قبل از فوتبالیست بودن، یک انسان باشم.
کاپیتان تیم ملی آلمان از همان آغاز صحبت‌مان از من خواهش کرد درباره بازی لعنتی (باخت 6-3 روز جمعه) ازش توضیحی نخواهم. دلیلش هم این بود که آنقدر در این چند روز مردم تهران با انگشتان خود علامت شش‌تایی را به آنها نشان داده‌اند و آنقدر به آنها توضیح داده است که دیگر چیزی برای گفتن ندارد. او می‌گوید: «می‌دانی چه چیزی فوتبال شما را مختل می‌کند؟ گرما. این گرما واقعاً دشمن فوتبال است. در این روزهای اوج تابستان، شما باید فوتبال را تعطیل کنید چون فوتبال شاید تنها ورزشی است که قادر است میلیون‌ها انسان را سر شوق بیاورد و شادمان شان کند. باور کنید اگر در یک استادیوم بزرگ، بزرگترین مسابقه فوتبال تاریخ برگزار شود ولی آنجا مردمی برای فریاد کشیدن نباشد ذره‌ای هیجان خلق نخواهد شد.»
 پس شما فوتبال را در تماشاگر خلاصه می‌کنید؟
  فوتبال حرفه‌ای گاهی وحشتناک می‌شود. من معتقدم فوتبال حرفه‌ای تا حد معقول چیز خوبی است ولی اگر قرار باشد از این جلوتر برویم چیز وحشتناکی خواهد بود. مثلاً من فوتبال حرفه‌ای انگلیسی‌ها را نمی‌پسندم چون رفته‌رفته در این کشور فوتبال به صورت ماشینی ولی بی‌احساس و خشن درمی‌آید. باید از این امر جلوگیری کرد چون آدم‌ها باید فوتبال بازی کنند نه ماشین‌های آدم‌نما!
 درباره بازی با پاس چه نظری دارید؟
   امروز به مراتب بهتر از بازی اول بازی کردیم. ولی کارمان بازهم در حد انتظار نبود. توجه داشته باشید که ما فصل بسیار مشکلی را پشت سر گذاشتیم. شش نفر از افراد ثابت‌مان در تیم ملی در همین جام ملت‌های اروپا (بلژیک) خستگی بسیاری را متحمل شدند. از این رو، جمعی از ما در این دو دیدار تهران در زمین راه می‌رفتیم! از این گذشته ما تا روز آخر مسابقات جام باشگاهی اروپا سایه شالکه را قدم به قدم روی سر خود احساس می‌کردیم و این سخت آزاردهنده بود. با این شرایط چهارشنبه قبل ما قهرمان آلمان شدیم و همان شب تا صبح این پیروزی بزرگ‌مان را جشن گرفتیم! روز بعدش میهمان شهرداری مونیخ بودیم و بلافاصله به تهران پرواز کردیم و روز جمعه‌اش در آن روز جهنمی بازی کردیم.
 تصورش را بکنید روزی گردمولر از تیم شما رفته است. آن‌وقت چه خواهد شد؟
  تا وقتی که من بخواهم مولر در تیم خواهد ماند. البته او در همه حال مولر است. مگر گل زیبایش را امروز ندیدید؟ او در هر بازی وظیفه‌اش را انجام می‌دهد و یک گل می‌زند.
 راجع به فوتبال ایران چه می‌گویید؟
   اعتراف می‌کنم که ما فوتبال شما را دست‌کم گرفتیم. باور کنید حتی تصورش را هم نمی‌کردیم که ایرانی‌ها تا این حد خوب فوتبال بازی کنند. بچه‌های شما واقعاً هرگز تحت‌تاثیر نام‌های بزرگ قرار نمی‌گیرند و روحیه خوبی دارند. من احساس می‌کنم که همواره در پیکار خود ثابت‌قدم و جستجوگر هستند. آنها از نظر تکنیک فردی نیز در سطح خوبی هستند ولی اینطور به نظر می‌رسد که ضمن برخورداری از قدرت، به خاطر فقدان نرمش و تمرینات انعطاف‌پذیری عموماً شرایط بدنی خوبی ندارند. در حالی که این امر خود پایه اصلی کار فوتبال است. شما باید تلاش کنید که در همه زمینه‌ها توأمان پیشرفت کنید. گذشته از این، در کار تیمی هم دچار اشکالات بسیار بودید. مثلاً در بازی تیم شما فقط کسی که صاحب توپ است بازی می‌کند که ما این شکل کار را فوتبال بدون‌توپ می‌نامیم. شکل و روش فوتبال شما سیستم آمریکای‌لاتین است نه سیستم اروپایی ولی در آن تکامل ندارید. این چندروزه شنیدم که قصد دارید یک مربی اروپایی برای تیم ملی خود بیاورید. باید هشدار بدهم که این کار مشکلی است و اگر مربی جدید بخواهد سیستم و نحوه بازی شما را تغییر دهد مدت زیادی وقت لازم خواهید داشت. تازه معلوم نیست نتیجه مثبت هم به دست آید. من پیشنهاد می‌کنم برای مربیان خود یک مربی اروپایی بیاورید، نه برای تیم ملی‌تان چون اگر نتیجه کار مربیان باشگاهی‌تان در سطحی قابل‌قبول باشد در تیم ملی‌تان فقط یک رهبری خوب، نتیجه کاملاً منتظره‌ای را به دست خواهید آورد.
 شما چه کسی را پیشنهاد می‌دهید؟
   اغلب مربیان فوتبال در آسیا دتمار کرامر مربی فدراسیون بین‌المللی را کاملاً می‌شناسند و بسیاری از آنها با او کار کرده‌اند. شاید او بهترین باشد ولی کسی در حد نام و تجربه او لازم دارید.
 در این دو بازی تهران، کار کدام فوتبالیست ایرانی را بیشتر پسندیدید؟
   عموم بازیکنان شما تکنیک خوبی در فوتبال دارند ولی این دروازه‌بان تیم پاس (نیک‌نفس) قدرت عکس‌العملی خوبی دارد و شماره‌های 4 و 6 شما (قلیچ و حلوایی) را در حدی می‌دانم که می‌توانند در هر یک از تیم‌های باشگاه‌های دسته اول آلمان بازی کنند اما آنها اگر می‌خواهند در فوتبال موفق باشند باید شجاعانه بازی کنند. این ویژگی بزرگی برای هر فوتبالیست است.
 باز هم به تهران خواهید آمد؟
   ما در تهران شکست عجیبی را متحمل شدیم. ولی در تیم ثابت ما چهار پنج نفر بیشتر نبودند و هفت بازیکن بقیه از جوانان تیم بایرن‌مونیخ بودند. می‌دانید که به یکباره وارد کردن هفت بازیکن از جوانان مشکلات بسیاری را بر هر تیمی وارد می‌کند که شما روز جمعه نتیجه‌اش را در استادیوم دیدید ولی با گفت‌وگویی‌هایی که بین مدیر باشگاه ما با سرپرست پاس آقای صادقی شده به احتمال قوی تیم ما در ژانویه آینده در بین دو نیم‌فصل باشگاه‌های آلمان به تهران خواهد آمد. البته این بار با تیم کامل. مطمئن باشید بعد از آن بازی، دیگر فوتبالدوستان تهرانی عدد شش را به ما و دوستان‌مان نشان نخواهند داد چون راه دروازه بایرن در بازی آینده به هیچ وجه باز نخواهد شد. اطمینان داشته باشید».
 آنهایی که بازی‌های قیصر را دیده‌اند تأیید می‌کنند که او با در نظرگرفتن معادلات و مقتضیات فوتبال زمان خودش، خوشفکرترین و مدرنترین مدافع قرن بود. یادمان هست که بهترین مدافعان نسل او و پیش از او را قصاب‌ها و سلاخ‌ها تشکیل می‌دادند که باید فورواردهای مقابل خود را می‌دریدند و نمی‌گذاشتند به حریم آنها تجاوز کنند. باید ساق پای حمله‌کنندگان را شترق می‌شکستند و می‌دادند دست‌شان و تیکه‌پاره‌اش می‌کردند تا سیم خاردار لقب بگیرند اما قیصر با تکنیک و خوشفکری و چشم‌های باز و سرِ بالا، مدلی از شمایل یک مدافع مدرن را پیاده کرد که زیبایی‌شناسی فوتبال را اعتبار ‌بخشید و در چرخه فوتبال تهاجمی شراکت می‌کرد. مردی که حتی در دشوار‌ترین لحظه‌ها نیز زیر توپ زدن را بلد نبود. روزی که او با کتف شکسته برای تیمش بازی کرد از آن روزهای درخشان «فوتبال فداکارانه» بود. چنین بود که همیشه گمان می‌کردیم عنوان‌هایی چون قهرمانی اروپا، قهرمانی لیگ قهرمانان، کسب دو توپ طلا و قهرمانی جام جهانی (هم برای قیصرِ بازیکن و هم مربی) برایش کم بود. با این همه اگرچه سفر اول قیصر به تهران با خوشی توأم نبود اما سفر دومش تا دلت بخواهد خاطره‌‌ساز و پربار بود. هشت ماه قبل از آغاز جام جهانی 2006 بود که او برای بار دوم به ایران آمد. این بار شورت و پیراهن تیم مونیخی را بر تن نداشت بلکه در جایگاه رئیس کمیته‌ برگزارکننده‌ رقابت‌های جام‌جهانی و در رأس هیأتی بلندپایه در تهران حضور یافته بود تا با اعضای فدراسیون فوتبال، کادر فنی و نمایندگان رسانه‌های گروهی کشور میزبان دیدار کند. آن روزها دیگر کسی یادش نبود که از قیصر سؤالی هم درباره سفر زهرآلود 35 سال پیش‌اش بپرسد و نتیجه شش‌تایی‌ها را به یادش بیاورد. این بار فرانتس متشخص، با آن موهای سفید وزوزی از طرف کمیته برگزارکننده جام جهانی 2006 و فدراسیون جهانی به تیم ایران - به ویژه به دادکان و برانکو و علی دایی- برای حضور در جام‌جهانی 2006 خوشامد گفت و برخلاف بار اول سفر به پایتخت ایران که هیچ سوغاتی نبرد این بار قالیچه‌های ریزبافی را سوغات برد که چشم هر بیننده را از ظرافتِ کار صنعتگران قالی ایرانی خیره می‌کرد. این بار اما مردی در فوتبال ایران ظهور کرده بود که اسمش از زبان قیصر نمی‌افتاد: «به دایی بازیکنی که در زمان ریاست من در باشگاه بایرن‌مونیخ در سال 1999 با این تیم قهرمان آلمان شد خوشامد می‌گویم. بی‌شک ایران نمی‌تواند هیچ سفیری بهتر از علی دایی داشته باشد. طی صد سال اخیر دایی یکی از برجسته‌ترین بازیکنان باشگاه بایرن‌مونیخ بوده است.» قیصر که سفرش به دور دنیا را با حضور در تهران و با عنوان «جهان در ضیافت دوستان» آغاز کرده بود در مورد اهداف حضورش در ایران گفت: ما با حضور خود در ایران می‌خواهیم وضعیت ورزشگاه‌ها و آمادگی مردم آلمان را برای میزبانی جام جهانی به مردم ایران نشان دهیم. و البته اعتراف کرد که «تدارک میزبانی برای برگزاری مسابقات جام‌جهانی از مربیگری یا حضور در یک تیم فوتبال سخت‌تر است». آن قیصر مدل دهه هفتادی هنوز هم تشخص و تفرعن و اصالت خود را داشت. مخصوصاً وقتی در مراسم تهران با کیاست تمام به این نکته اشاره کرد که «ضعف بزرگ هیأت آلمانی در ایران این است که به زبان فارسی صحبت نمی‌کنند، ما باید یک دوره آموزش زبان فارسی را می‌گذراندیم تا در جمع امروز با شما راحت‌تر صحبت کنیم. متأسفانه وقت این امر وجود نداشت. معذرت می‌خواهیم.» و آب از لب و لوچه ما فروریخت. حالا غیر از علی دایی، یک جادوگر هم در فوتبال پارسی بود که با آلمانی‌ها عقد اخوت بسته بود. قیصر ضمن اظهار خوشحالی از حضور علی کریمی در تیم فوتبال بایرن‌مونیخ آلمان حضورش را بسیار مثبت قلمداد کرد و پس از آن دیگر فصل نافرمی از زندگی بی‌قیصر ما ورق خورد.

 


Page Generated in 0.0072 sec