printlogo


کد خبر: 206458تاریخ: 1398/12/10 00:00
فوتبالیست‌‌هایی که بُت و بمب ثروت و شهرت شده‌‌اند

نیما خرمی‌اصل


در غرب چنین شده است که بیرون آمدن از شاکله یک انجمن فوتبالی به آن معناست که این ورزش هم مانند بسیاری از شاخه‌های گوناگون صنعت، از کنترل و مدیریت کمونی (شهرداری، فرمانداری) خارج شده و سکان آن به بازار آزاد سرمایه و نهادهایی از شمار بورس سهام، هلدینگ‌های سرمایه‌گذاری، غول‌های رسانه‌ای و یک شخص ثروتمند بومی یا حتی غیربومی سپرده می‌شود. البته این «دگردیسی» یا به عبارتی تجاری شدن فوتبال بی‌تردید بر ساختار و نقش یک باشگاه ورزشی بی‌تأثیر نخواهد بود. در کشور ما هم که همه نهادهای غربی از جمله ورزش فوتبال بلافاصله بومی می‌شود با این حال از الیگارشی و مافیای پشت پرده این ورزش مصون نمانده است. از این پس مال‌اندوزی و یک‌شبه از پلکان شهرت و ثروت بالا رفتن هدف بازیکن، مربی و مدیر باشگاه می‌شود. اگر بخت با بازیکنی یار شود و زمین و زمان نیز متقارن باشند و بازیکن توپی به تور حریف بچسباند، آنگاه آن نردبان شهرت و ثروت برایش فراهم شده است. امروز دیگر در فوتبال ایران کمتر بازیکنی به سوی ورزش و سلامت جان و جسم می‌دود، بلکه انگیزه وی ششدانگ به سوی ثروت و شهرت است تا فرصتی یابد و بخت هم یار شود که چند توپی به درون دروازه حریفان شلیک و فصل بعد یک قرارداد میلیاردی امضا و ایام جوانی را با شهرت و ثروت طلایی سپری کند. البته کم پیش نیامده است که این ثروت و شهرت‌طلبان وطنی از روی وظیفه‌شناسی و گهگاه نیز از سر حق‌شناسی نسبت به زحمتکشان مطبوعاتی، در اینجا و آنجا به جوان خبرنگاری حمله کنند و مشتی بر دوربین و چهره او بزنند؛ همان جوانی که با دوربین و قلمش آن فوتبالیست را به ثروت و مکنت رسانده است. راستی هیچ از خویش پرسیده‌ایم که اگر رسانه ارتباطی و مطبوعات ورزشی نباشد آیا امکان امضای قرارداد میلیاردی و تداوم شهرت و ثروت فوتبالیست‌ها میسر است یا نه؟ در آن سوی معادله هم اگر فوتبالیست‌ها نباشند آیا خبرنگار یا عکاس ورزشی هم میلیاردها تومان بازنده می‌شود؟
فراموش نکنیم که خصوصی‌سازی یعنی آنکه فوتبالیست‌ها، مربیان، مدیران، هواداران و سرمایه‌گذاران خواهی نخواهی همه «سوداگر» می‌شوند و برای بقای خویش دیگر نمی‌توانند به جیب دولت نظر اندازند و از میلیاردها تومان یارانه دیگر خبری نیست. راستی چرا باید از این میلیاردهای دولتی خبری باشد؟ در کجای علم اقتصاد آمده است که دولت‌ها مدیران موفق تجاری و صنعتی نیز هستند؟ رویکرد من به فوتبال ایران نه یک رویکرد لیبرالی است و نه یک نگرش صرفاً اومانیستی به این ورزش مردم‌محور دارم.
امروز فوتبالیست‌های باشگاه‌های اروپایی که بُت و بمب ثروت و شهرت شده‌اند، سر و گردن و تن را هم به سوزن «تاتو» یا خالکوبی سپرده‌اند تا به این وسیله یک پیام فرهنگی هم به کودکان و نوجوانان در خانواده‌ها دهند. جلّ‌الخالق! از این همه تعهد و انسان‌دوستی و منش اخلاقی فوتبالیست‌ها که به‌عنوان الگوهای ملی و ورزشی اینچنین «هویت‌یابی» این نوجوانان را به بازی و ریشخند گرفته‌اند. یکی از این غول‌های ثروت و شهرت «زلاتان ابراهیموویچ» سوئدی یا همان سلطان ابراهیم‌زاده از یک خانواده مسلمان فقیر و مهاجر بوسنی‌وهرزگوینی به شهر مالمو در جنوب سوئد است که مادرش از دسترنج شریف نظافت شرکت‌ها و بیمارستان‌ها این سلطان را بزرگ کرده است. حالا زلاتان فوتبالیست، نام و تصویر فرزندان و قوم و خویش‌ و دوستان را بر پیکرش خالکوبی کرده است و زهی از غیرت اسلامی و اخلاقی او.
تغییر ساختار مالکیت و مدیریت فوتبال از دولت به بخش خصوصی گامی مبارک است فقط برای دولت چراکه از آن پس دیگر هزینه میلیاردی به صندوق بیت‌المال تحمیل نمی‌شود و از سوی دیگر دامنه فساد و ناهنجاری‌های اجتماعی از دامن دولت پاک می‌شود. فوتبال تجاری بیش از پیش به سوی باندبازی و گریز از شفافیت اقتصادی خواهد رفت. الیگارش‌های جدید که در قامت مالکان جدید باشگاه در رسانه‌ها نیز بیش از پیش ظاهر می‌شوند خواسته و ناخواسته بر طبل ثروت‌اندوزی و بازارگرمی برای باشگاه و بازیکنان می‌کوبند. در اینجا دیگر سخن از ورزش و سلامت جسم و روان نیست، بلکه هرچه هست پول است و پُز است و حاشیه.
به باورم بالاترین سرمایه یک باشگاه ورزشی همانا هویت باید باشد که نیست. آیا سرمایه‌گذاران و مالکان یک باشگاه اصولاً باید متعهد به رعایت چنین ارزش اجتماعی و هویتی یک باشگاه باشند یا اینکه صرفاً متعهد به مال‌اندوزی و شهرت‌طلبی و حاشیه‌سازی و انحرافات اخلاقی مغایر با روح ورزش شوند؟ در اینجا هشدار دهم که این تغییر ساختار مالکیتی و مدیریتی هرگز به‌آسانی انجام نمی‌شود بلکه تبعات و عوارض جنبی در آینده برای آن پیش‌بینی باید کرد. بعید می‌دانم فوتبال در ایران به آسانی از دام مافیا و الیگارش‌های ورزشی آزاد شود. به بیانی دیگر، من هیچ تردید ندارم که هرچه فوتبال ما صنعتی‌تر و اقتصادی‌تر شود به همان میزان هم حلقه «رقابت» بین باندهای پشت پرده فوتبال خواهی نخواهی بسیار فشرده‌تر خواهد شد. بنابراین از آن پس شاید حلقه ارتباط تنگاتنگ بین مدیران و هواداران یک باشگاه، دیگر بالاترین «اولویت» نباشد. البته که این ارتباط هرچه صمیمی‌تر باشد به همان اندازه ارزش تجاری و مالی شرکت فوتبالی را در بورس بالاتر خواهد برد. این ارتباط و همدلی و همبستگی دقیقاً مثل آن است که فوتبالیست باشگاه به پشتوانه آنها بتواند به تیم حریف گل ‌بزند و برای تیم امتیاز کسب کند. منظورم این است که حفظ و پایداری حمایت من طرفدار از باشگاه محبوبم حکم افزایش سوددهی یا همان بالا رفتن ارزش سهام شرکت هلدینگ در بورس را دارد. آنگاه با علاقه و شوق حتی حاضرم افزایش بهای بلیت برای تماشای مسابقه تیم مطلوبم را بدون اعتراض پذیرا شوم. در این خصوص البته یک انجمن یا باشگاه فرهنگی فوتبال، دیگر با یک شرکت تجاری فوتبال تفاوت چندانی ندارد. بدین طریق مالک باشگاه می‌تواند با ما هواداران تیم وارد نوعی از یک «دیالوگ» برابر و مفید شود در خصوص استراتژی و تاکتیک‌هایی حمایتی ما از باشگاه (به‌عنوان مثال بهای بلیت و سفر هواداران به شهرستان) که یک فصل باید اتخاذ کند.
یکی از مهم‌ترین عوارضی که کشورهای دارای فوتبال حرفه‌ای با آن روبه‌رو شدند همانا دوقطبی یا دو نیمه شدن حوزه نفوذ «قدرت» و اقتدار در یک شرکت صنعتی فوتبال است؛ با وجودی که می‌دانیم قدرت تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری تنها باید در اختیار هیأت‌مدیره و به‌ویژه مدیرعامل شرکت باشد. در این سیستم دوقطبی، گروه سرپرستان و مدیران شرکت از یک‌سو و گروه فوتبالیست‌های حرفه‌ای و مربیان هم از سوی دیگر در برابر هم صف‌آرایی می‌کنند. این اشاره لازم است که این صف‌آرایی بیش‌از 30 سال در اروپا و آمریکا سابقه دارد بنابراین این عارضه جنبی لزوماً به این معنا نیست که مالکیت و مدیریت فوتبال ما همچنان در اختیار دولت باشد و هزینه‌‌ساز باقی بماند.



 


Page Generated in 0.0063 sec