printlogo


کد خبر: 205433تاریخ: 1398/11/26 00:00
برای رفتن به تیم‌های بزرگ عجله ندارم
ژابی آلونسو: توپ طلای مربیگری را به کلوپ می‌دهم

آرمن ساروخانیان


هنوز تمرین تیم اصلی رئال سوسیداد شروع نشده که ژابی آلونسوی 38 ساله به سمت زمین تمرین شماره شش باشگاه در حرکت است. قهرمان سابق جهان با 114 بازی ملی برای اسپانیا به شاگردانش در تیم ذخیره‌ها می‌پیوندد که در «سگوندا B»، دسته سوم فوتبال این کشور بازی می‌کنند. این هافبک پیشین سابقه دو بار قهرمانی در لیگ قهرمانان (2005 و 2014) و پوشیدن پیراهن لیورپول، رئال مادرید و بایرن مونیخ را دارد و مدتی است که مربیگری را شروع کرده. پس از یک سال کار کردن با تیم زیر 13 ساله‌های رئال مادرید، او به شهر سان‌سباستین برگشته، باشگاهی که فوتبالش را در آنجا شروع کرد تا نخستین قدم‌های جدی‌اش در مربیگری را بردارد. کسی که به عنوان «بازیکن باهوش» شهرت داشت و همه تقدیری جز نشستن روی نیمکت‌ تیم‌های بزرگ برایش متصور نیستند.
نشریه «اکیپ» گفت‌وگوی جالبی با ژابی آلونسو دارد؛ کسی که گزینه اصلی جانشینی آرتتا روی نیمکت منچسترسیتی بود، ولی دستیاری گواردیولا را رد کرد تا به هدایت تیم ذخیره‌های رئال سوسیداد ادامه بدهد، چرا که می‌خواهد در دنیای مربیگری پله به پله پیش برود.
 
از چه زمانی متوجه شدید که می‌خواهید مربی شوید؟
 از وقتی که فوتبال را کنار گذاشتم. وقتی بازی می‌کردم هنوز تردید داشتم که به این کار علاقه‌مند باشم. در دوران فوتبال هم تلاش می‌کردم بفهمم، عملکردم را آنالیز کنم، چه قبل از بازی چه حین آن و چه بعد از آن. ولی بعد از خداحافظی بود که واقعاً فهمیدم وارد این عرصه می‌شوم و به جمله یوهان کرویف رسیدم: «زیباترین چیز فوتبال بازی کردن است؛ و دومی مربیگری.»
در دوره بازیگری نکته‌برداری هم می‌کردید؟
 بله. در خانه دفترچه‌های زیادی دارم. برای اینکه فراموش نکنم، نکاتی را که به نظرم مهم بود یادداشت می‌کردم: حرف‌های مربیان. جملاتی درباره بازی یا ذهن بازیکنان. می‌دانستم که دوره حضورم در فوتبال طولانی‌تر از دوران بازیگری‌ام خواهد بود و قطعاً از این نکات استفاده می‌کنم.
بهار گذشته شما در دوره آموزشی دو ماهه‌ای شرکت کردید که از سوی فدراسیون فوتبال اسپانیا برای مربیان آینده برگزار شد. ژاوی، ویکتور والدس، رائول و لودویک ژولی هم در این دوره حضور داشتند. بحث‌های شما چه بود؟
 صحبت‌های خیلی زیادی بود. هر کسی نگاه و درک خودش از فوتبال را داشت. درباره سیستم‌های بازی، پرسینگ را از کجا شروع کنیم، بازیسازی را چطور شروع کنیم... نکته مثبت این بحث‌ها در آنجاست که پایانی ندارد. شما همیشه می‌توانید سر نخ را بگیرید و دنبال کنید. و این اتفاق معمولاً در کلاس رخ می‌داد.
درباره این بحث‌ها اتفاق نظر نداشتید؟
 نه، نه! البته که نه. روی موارد محدودی هم‌نظر بودیم. بحث‌های خیلی زیادی شکل می‌گرفت.
قبل از گذراندن این دوره یک فصل زیر 13 ساله‌های رئال مادرید را هدایت می‌کردید. چه چیزی یاد گرفتید؟
 من با بچه‌ها شروع کردم، ولی تفاوتی با بازیکنان بزرگ ندارد. فقط باید تلاش کنید خودتان را در سطح آنها قرار دهید و گفت‌وگوی‌تان به سبک دیگری باشد. در شروع نمی‌دانید که چه اتفاقی قرار است بیفتد، ولی من وارد این بازی شدم. دیگر نمی‌توانید آن را از ذهن‌تان خارج کنید و با خودتان می‌گویید: «چقدر این کار را دوست دارم!» می‌بینید که روز به روز، با تکرار تمرینات، توضیحات و اصلاح حرکات آنها، ذره ذره یاد می‌گیرند. مربیگری یعنی همین.
پس در مربیگری، کودکان با بزرگسالان فرقی ندارند؟
 نه، چه 15 ساله باشند چه 25 ساله باید بتوانید نظرشان را جلب کنید. گروه بازیکنان باهوشند. تو را محک می‌زنند، ممکن است حرفت را قبول کنند یا نکنند. اعتباری که کارنامه بازی شما برای‌تان می‌آورد، در نهایت یک یا دو هفته دوام دارد.
به عنوان مربی دوست دارید روزی درباره سبک ژابی آلونسو صحبت کنند؟
 داشتن یک برچسب، نه. مهم برایم احساسی است که بازیکنانم دارند. این نکته‌ای است که به آنها می‌گویم. اگر من چیزی را احساس کنم و بازیکنانم نه، ایده‌های من به دردی نمی‌خورد، باید تغییر کنم و در خدمت آنها باشم. هدفم این است که برای آماده شدن تلاش زیادی نکنند، بلکه طوری آموزش ببینند که به طور طبیعی آماده باشند. از نظر نقشه بازی، می‌خواهم که تیم من ابتکار عمل را در دست داشته باشد، اکتیو بازی کند نه ری‌اکتیو.
چه جمله‌ای را بیشتر برای بازیکنان‌تان تکرار می‌کنید؟
 اینکه بتوانند ریتم بازی را تنظیم کنند. هر بازی یک ریتم ندارد، ریتم‌های زیادی دارد و در هر فاز لحظات سختی وجود دارند. بازیکنان باید بدانند که چه زمانی به بازی سرعت بدهند و چه زمانی آن را آرام کنند، چه زمانی باید دو ضربه به توپ بزنند و چه زمانی پنج تا.
از دوره بازیگری‌تان چه چیزی این روزها بیشتر به دردتان می‌خورد؟
 همه چیز. من از بازیکنان بزرگی که کنارم بودند چیزهای زیادی آموختم. وقتی بازیکنی دارم که ویژگی‌هایش شبیه لوکا مودریچ است، می‌گویم: «لوکا مودریچ برای گرفتن توپ به این نقطه نمی‌آید، به آن نقطه می‌رود». به او نمی‌گویم که لوکا مودریچ است، بلکه اگر در آن نقطه خاص باشد موثرتر خواهد بود. من مربیان زیادی هم داشته‌ام، در لیگ‌های مختلفی بازی کرده‌ام و این به من اجازه می‌دهد که زودتر خودم را تطبیق بدهم. تیم فعلی من در سگوندا B بازی می‌کند و من خیلی سریع جذب آن شده‌ام. اگر در آینده به لیگ دیگری بروم، فکر می‌کنم بتوانم خودم را به سرعت هماهگ کنم. ولی من عجله‌ای ندارم.
به نظر می‌رسد آینده شما مربیگری در تیم‌های بزرگ باشد...
 (ناراحت می‌شود) زمان این را می‌گوید. من در این شغلم تازه‌کارم. چیزی که می‌خواهم این است که بتوانم انتخاب کنم کجا مربیگری کنم. مربیگری در اینجا را دوست دارم. می‌خواهم مراتب را به طور طبیعی طی کنم و عجله نکنم. اولین قدم‌ها در سان‌سباستین، خانه‌ام، جایی که فوتبال را شروع کرده‌ام، برایم بامعناست.
از نظر شما مربی ایده‌آل چه ویژگی‌هایی دارد؟
 او علاوه بر اینکه باید بازی را خیلی خوب بشناسد، در مدیریت هم متبحر باشد. کسی که در حال حاضر این دو را دارد از نظر من یورگن کلوپ است. من این را تنها به خاطر لیورپولی بودنم (2004 تا 2009) نمی‌گویم! او کاریزما دارد. شما رابطه او با بازیکنانش در پایان بازی‌ها را ببینید. او با اینکه خیلی به بازیکنان نزدیک است و حامی آنهاست، ولی موفق شده آنها را به بالاترین سطح آمادگی برساند. رابطه عاطفی قوی‌اش با بازیکنان از رابطه‌‌ای که توانسته با باشگاه خلق کند می‌آید. این برای یک مربی حکم طلا را دارد. پپ هم این کار را بلد است، مثل رافا (مربی آلونسو در لیورپول) یا دیگران.
مورینیو بابت توانایی‌اش در خواندن جریان بازی و واکنشی که در جریان بازی نشان می‌دهد مرا تحت تأثیر قرار داد.
در پایان تمرین دیدیم که شما به جمع بازیکنان رفتید و به هرکدام چیزی گفتید یا دستی به سرشان کشیدید. این رفتار «کلوپی» شماست؟
 (می‌خندد) نه، نه. ولی من دوست دارم به بازیکنان نزدیک باشم. شما نه تنها یک گروه که باید تک‌تک بازیکنان را هم مدیریت کنید. باید با برخی زیاد حرف زد و با برخی خیلی کم.
اگر می‌توانستید در تیم‌تان یک بازیکن داشته باشید که در دوران فوتبال با او برخورد داشتید، چه کسی بود؟
 یک بازیکن. برای من آن فرد، زیزو است.
این پاسخ‌تان برای این است که با یک رسانه فرانسوی صحبت می‌کنید؟
 (می‌خندد) می‌توانستم از ده بازیکن نام ببرم، ولی او برایم یادآور اولین روزهای دوران حرفه‌ای من است. وقتی اولین بار در برنابئو (15 دسامبر 2001) مقابل او بازی کردم، با خودم گفتم: «در این بازی 21 بازیکن وجود دارد به علاوه او». او انگار در حال پرواز بود. من 20 ساله بودم و این اولین بازیکنی در این سطح بود که مرا تحت تأثیر قرار داد.
دوره مربیگری او هم نمونه است...
 نمی‌دانم که یک الگو باشد. او یک نمونه خارق‌العاده است. در مقایسه با دیگران او در سطح متفاوتی است. بردن سه لیگ قهرمانان در دوره دو و نیم ساله حضور در لیگ قهرمانان... همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. فکر نمی‌کنم بتوانم با چنین ریتمی پیش بروم.
شما طرفدار دوآتشه ورزش هستید. فکر می‌کنید فوتبال به سایر رشته‌ها شباهت دارد؟
 از نظر حرکات بازیکنان، بخشی شبیه بسکتبال و بخشی شبیه هندبال است. گاهی هم شباهت‌هایی با راگبی می‌بینم. گاهی با خودم می‌گویم: «چطور این کار را کردند؟ چطور می‌توانم آن را پیاده کنم؟ چرا آن سنتر بسکتبال برای ایجاد فضا خودش را در چنین موقعیتی قرار داد؟ چطور یک مهاجم می‌تواند از او الهام بگیرد؟»
در فوتبال امروز چه چیزی تفاوت بین تیم‌ها را رقم می‌زند؟
 از نگاه من ذهن. البته بدن هم اهمیت زیادی دارد، ولی فکر مهم‌تر است. کنترل احساسات، انگیزه‌ها و البته هوش در لحظه تصمیم‌گیری. هر قدر بازیکنان بیشتری در این سطح داشته باشید، تیم‌تان بهتر می‌شود. وقتی مغزتان بخواهد، عضلات هم پیروی می‌کنند. من در مسابقاتی با فاصله 48 ساعت بازی کرده‌ام و چون ذهنم آماده بوده، عملکرد خوبی داشته‌ام. بین برخی بازی‌ها هم یک هفته فاصله بوده، ولی احساس خستگی می‌کردم.
در 20 سال گذشته فوتبال بیشتر از چه نظر پیشرفت کرده؟
 آماده‌سازی بدنی، ولی این تنها مورد نیست. اینکه برای هر بازی یک نقشه جداگانه داشته باشید، نه اینکه بدون توجه به رقیب در تمام بازی‌ها با یک نقشه بازی کنید. در طول هفته مربیان تلاش می‌کنند آنچه در جریان بازی ممکن است رخ بدهد را پیش‌بینی کنند و تا جای ممکن از نقاط ضعف حریف بهره ببرند. آنها هر بازی را در قالب نبرد کوچکی می‌بینند و با بردن این نبردهای کوچک است که می‌توانید برنده نبرد بزرگ باشید. فوتبال بیش از هر زمانی پیچیده شده. ما ماکروفوتبال و میکروفوتبال داریم. ما بیش از هر زمانی به سمت میکروفوتبال در حرکتیم.
آیا این تحول را دوست دارید؟
 عاشق آن هستم چون دوست دارم قدم‌های کوچکی که ما را به سمت اتفاقات بزرگ می‌برد را درک کنم.
گفتن اینکه مربیانی مثل آنتونیو کونته یا پپ گواردیولا از بازیکنان‌شان می‌خواهند که با سبک خیلی خاصی بازی کنند، در حالی که زیدان در رئال یا والورده در بارسا سبک مشخصی ندارند، صحیح است؟
 این مربیان فلسفه دیگری دارند؛ اینکه بهترین بازی را از بازیکنان‌شان بگیرند. نداشتن یک ایده مشخص می‌تواند نکته مثبتی باشد و اجازه می‌دهد که منعطف باشید و خودتان را با شرایط وفق بدهید. ولی فکر می‌کنم که دیه‌گو سیمئونه و پپ گواردیولا هم شامل این موضوع می‌شوند. پپ امروز با پپ بارسا متفاوت است. در آلمان او تغییر کرد و در سیتی دوباره متحول شد.
چه تغییری؟
 در بایرن با پپ (او بین سال‌های 2014 تا 2016 مربی ژابی آلونسو بود) بیشتر به سمت مرکز بازی می‌کردیم، ولی حملات را با رفتن به کناره‌ها تمام می‌کردیم. یک طرف لام و روبن و طرف دیگر ریبری و آلابا. ما بازی را به مرکز زمین می‌آوردیم تا بعداً بتوانیم در کناره‌ها به برتری عددی برسیم. در بارسا ژاوی، مسی و اینیستا در مرکز بودند و دیگران هم به آنها اضافه می‌شدند. در سیتی او همیشه کنترل بازی را در دست می‌گیرد، ولی بازیکنانی مثل سانه یا استرلینگ دارد که می‌توانند از فضا به خوبی استفاده کنند. پپ خیلی باهوش است. او می‌تواند به خوبی تیم‌ها و لیگ‌های مختلف را بررسی کند. هیچ کس مثل پپ فوتبال را نمی‌شناسد. وقتی پپ شروع به صحبت می‌کند، گوش دادن به حرف‌هایش لذتبخش است.
لیورپول چگونه توانست فاتح لیگ قهرمانان فصل قبل شود؟
 برخی باشگاه‌ها عظمت دارند و لیورپول از آن جمله است. این باشگاه غرور و جادوی فوق‌العاده‌ای دارد. تیم‌ها دوست ندارند به آنفیلد بروند، حتی اگر بازی رفت را دو بر صفر برده باشند، چون لیورپول در خانه می‌تواند هر نتیجه‌ای را برگرداند. این اتفاقی است که در نیمه‌نهایی مقابل بارسا رخ داد (آنها شکست 3 بر صفر را با برد 4 بر صفر جبران کردند). باشگاه فوق‌العاده است و هواداران بی‌نظیرند. آنها سرمربی بزرگی دارند، بازیکنان حاضرند برایش فداکاری کنند و در شرایط خیلی خوبی هستند.
این چیزی است که پاری‌سن‌ژرمن کم دارد؟
 باید تاریخی که لیورپول، رئال مادرید و بایرن دارد را ساخت. پاریس در این مرحله است که سال‌ها طول می‌کشد. منچسترسیتی را ببینید، آنها هم تلاش مشابهی دارند. وقتی شکست پاری‌سن‌ژرمن مقابل بارسا (2017) یا فصل گذشته مقابل منچستریونایتد را می‌بینید، متوجه می‌شوید که تغییر این شرایط کار سختی است. ولی پاری‌سن‌ژرمن موفق خواهد شد و در حال نزدیک شدن است.
اگر توپ طلایی برای مربیان وجود داشت، آن را به چه کسی می‌دادید؟
 یورگن کلوپ.
 


Page Generated in 0.0057 sec