گابریل کالدرون مربی محبوبی نیست. این یک ادعای تلخ اما حقیقی است. او نه مثل استراماچونی و کی روش خوشتیپ و خوش چهره است که برای هواداران جذابیتهای ظاهری داشته باشد، نه اهل مصاحبههای جذاب و آتشین به سبک کیروش و بلاژوویچ است که رسانهها برایش سر و دست بشکنند، نه در کنار خط مثل تونی اولیویرا رفتارهای عجیب و غریب انجام میدهد که دوربینها روی او زوم شوند. او یک مربی ساده است که تنها روی کارش تمرکز کرده. کالدرون برخلاف برانکو در رختکن تیم هیچ پسری ندارد و روابطش با بازیکنان را براساس رابطه کاری و مربی - بازیکن تنظیم کرده. او اهل ارتباطگیری و روابط فراتر از متن با رسانهها نیست و وعدههای ناهار برای خبرنگاران برگزار نمیکند و تنها یک ارتباط کاری توأم با احترام با رسانهها دارد. سرمربی آرژانتینی به هواداران به عنوان یار دوازدهم مینگرد اما برای به دست آوردن دل آنها شعار نمیدهد و با لیدرها ارتباط نمیگیرد تا سکوها را کنترل کند. او برای خودش در تیم حلقه فامیلی تشکیل نداده و برای فرزند یا برادرش کارآفرینی نکرده پس نیاز نیست در مقابل مدیرعامل تیم کرنش کند و توصیههای او را بپذیرد و با صراحت لهجه از تصمیمات باشگاه انتقاد میکند. کالدرون اختیار تیم را به اطرافیان و نزدیکانش تفویض نمیکند و تمامیتخواه نیست که همه چیز را در خود و دستیارانش خلاصه کند و مربی ایرانی را نخواهد یا به هیچ انگارد در عوض برای کریم باقری به عنوان دستیار ایرانیاش احترام و جایگاه خاصی قائل است و حتی برای دفاع از حق مربی دروازهبانهای ایرانیاش حرف میزند. کالدرون تنها و تنها یک مربی است و در پرسپولیس در چارچوب و حیطه خود فعالیت میکند و ایرانیزه نشده. همین رفتار اصولگرایانهاش باعث شده که محبوب نباشد، کسی او را تشویق نکند، سکوها برایش ایسلندی نزنند و رسانهها او را تمجید و ستایش نکنند اما در نهایت او با همین رویکرد و همین اصول توانسته با پرسپولیس به موفقیت برسد. مردی که علی رغم موفقیت هنوز هم محبوب نیست اما به نقطهای رسیده که همه او را بپذیرند و به او ایمان بیاورند. کالدرون ثابت کرد که میتوان مربی بود، ایرانیزه نشد و البته به موفقیت رسید و در نهایت همه را وادار کرد که بدانند او رئیس است!