عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6861 /
۱۴۰۰ شنبه ۳ مهر
|
در چنین روزی ۳ مهر ۱۳۸۱
حکم جدید فیفا درباره کارت قرمز
فدراسیون بینالمللی فوتبال «فیفا» اعلام کرد: از این پس هر بازیکنی که در جریان مسابقه از بازی اخراج شود، خود به خود از حضور در بازی بعدی تیمش در همان مسابقات محروم میشود و حق اعتراض هم نخواهد داشت.
به گزارش خبرگزاری رویترز از زوریخ، فیفا روز سهشنبه این تصمیم را گرفت و آن را قانونی جهانی دانست و قرار است آن را رسماً به اطلاع 204 فدراسیون عضو این سازمان برساند. این قانون از اول اکتبر (9 مهر) به اجرا گذاشته خواهد شد.
هر بازیکن که با کارت قرمز و یا با دو کارت زرد از بازی اخراج شود، مشمول این مقررات واقع میشود.
بازیکن مورد نظر تنها در صورتی عفو میشود که داور بعد از اخراج او متوجه شود و اعلام کند که حکمش راجع به بازیکن اشتباه بوده است.
این قانون شامل بازیکنانی که سایر تخلفات را مرتکب شوند، نیست. در اینگونه موارد فدراسیونها طبق قوانین و مقررات معمول خود عمل خواهند کرد.
در این موارد که معمولاً با محرومیت از دو یا سه بازی همراه است، بازیکن حق اعتراض دارد اما تنها بعد از گذراندن اولین محرومیت میتواند اعتراض کند.
این تصمیم فیفا در حکم تغییر قوانین بنیادین فوتبال نیست زیرا قوانین رشته فوتبال را تنها «هیأت بینالمللی فوتبال» وضع میکند و حق تغییر دادن آنها را دارد. این هیأت سالانه در انگلیس تشکیل جلسه میدهد تا به بررسی این قوانین بپردازد.
مروری بر همه مربیان خارج از گود
در حد لالیگا
بیرون ماندن مربیان بزرگ خبر خوبی برای نیمکتهای لیگ برتری نیست. بیکار بودن یک مربی موفق و کاربلد یعنی قرار گرفتن یک سایه بزرگ روی اکثر نیمکتها. سایهای که میتواند عملکرد آن تیم را هم تحت تأثیر قرار بدهد. اگر آن مربی بیرون مانده مربی تیم قهرمان فصل گذشته هم باشد که مربیان لیگ برتری باید حسابی حواسشان به کارشان باشد. کمتر کسی فکرش را میکرد که جواد نکونام به عنوان مربی قهرمان جامحذفی شروع لیگ را از خانه نظارهگر باشد. اتفاقی که بیشتر از خودش، فرهاد مجیدی را نگران میکند. در این گزارش نگاهی کردهایم به مربیانی که نتوانستند روی یکی از شانزده نیمکت لیگ برتر نشسته و قرار است در انتظار اخراجیهای لیگ باشند.
جواد نکونام
تغییر و تحولات فولاد همانطور که انتظار میرفت به جدایی جواد نکونام انجامید. تیمی که هم مدیرش را از دست داده بود و هم تقریباً تمام بازیکنانش را، کمتر کسی را ترغیب به مربیگری میکرد. نکونام که نمیخواست بلافاصله بعد از بالابردن یک جام، روی دیگر سکه مربیگری را تجربه کند، ترجیح داد فعلاً بیرون از گود در انتظار باشد. البته این در صورتی است که تا شروع فصل خبر حضور او روی نیمکت استقلال منتشر نشود.
علی دایی
بعضی از ستارههای نقل و انتقالاتی که به پرسپولیس و استقلال و حتی تیمهای دیگر رفتند، یک وجه اشتراک داشتند و آن هم این بود که توسط علی دایی به لیگ برتر معرفی شدند. بازیکنانی مانند رضا اسدی و امیرحسین حسینزاده در شرایطی در نقل و انتقالات سروصدا کردند که لیگ برتر چهارمین فصل بدون علی دایی را هم پشت سر میگذارد. مربیای که پیش از دعوای جنجالیاش با مدیرعامل سایپا و تبعات آن، یکی از چهرههای ثابت نیمکتها بود و تصور شروع لیگ بدون او محال به نظر میرسید. البته علی دایی را نمیتوان آلترناتیوی برای مربیان لیگ دانست. آنطور که شنیده میشود غیبت او در فوتبال بیش از اینکه خودخواسته باشد، تاوان ادامهدار همان مصاحبه است.
سیروس پورموسوی
ماندن و نماندن در صنعت نفت و بعد از آن رفتن به مسجدسلیمان و نرفتن به این تیم و در نهایت هم بیکار ماندن سرنوشت عجیب پورموسوی تا اینجای کار بوده است. شرایط عجیب دو نفت لیگ برتر، باعث شد تا اتفاقات زیادی روی نیمکت این دو تیم بیفتد و در انتها هم پورموسوی کارش را با هیچ یک از این دو تیم آغاز نکرد.
فراز کمالوند
اتفاقات عجیب و غریبی را در فصل گذشته تجربه کرد. از لیگ یک به آسیا رفت و بعد از آن هم یکی از مربیان سایپای سقوطکرده بود. فصل جدید هم گویا قرار است در ادامه سریال اتفاقات عجیب برای این مربی جوان و باتجربه باشد. کمالوند قرار بود با تراکتور لیگ را آغاز کند اما حاشیههای عجیبی که با اکبر ایمانی داشت، در نهایت به جداییاش منجر شد. او هم از آن مربیانی است که میتوان در طول فصل زمزمه حضورش را در کنار هر تیم لیگ برتری شنید. حالا دیگر استقلال هم به تیم سابق او تبدیل شده که شاید تجربه خوبش در آسیا، او را هم به گزینههای سرمربیگریاش اضافه کند.
مهدی رحمتی
نام او هم به جرگه مربیان اضافه شده است. تجربه موفق در پدیده پر از مشکل، شروع خوبی برای دروازهبان سابق استقلال بود. او اما برای نشان دادن تواناییهایش نیاز به تجربیات بیشتری دارد. تجربیاتی که مشخص نیست برای رسیدن به آنها به او اعتماد خواهد شد یا نه. او حتی اگر آلترناتیوی جدی برای بسیاری از نیمکتهای لیگ نباشد، سایهاش روی نتایج رضا مهاجری و پدیده تا مدتها خواهد بود مگر اینکه سرمربی جدید پدیده با نتایجی بهتر این سایه را از نزدیکیاش دور کند.
مجید جلالی
آقا معلم فوتبال ایران اولین سالی نیست که نامش در لیست مربیان بیرونمانده قرار میگیرد. اتفاقی که دیگر به نظر میرسد او به آن عادت کرده است. تجربه بد جلالی در نساجی در فصل گذشته هم احتمالاً او را در لیست آلترناتیوها به ردههای پایینتری خواهد فرستاد. نتایج خوب ساکت الهامی بعد از رفتن جلالی باعث شد تا عملکرد ضعیف او بیشتر به چشم بیاید.
(این مطلب پیشتر در سایت فوتبال ۳۶۰ منتشر شده)
طنزیم
گرفتی ما را آقای رشیدی؟
هومن جعفری
پس از اینکه اتحادیه جهانی دوچرخهسواری انتخابات فدراسیون ایران را تأیید نکرد، محمود رشیدی رئیس فدراسیون استعفا داد! رشیدی گفت: «اتحادیه جهانی دوچرخهسواری(UCI) به انتخابات فدراسیون دوچرخهسواری ایران ایراداتی را وارد کرد مبنی بر اینکه دولت در این انتخابات دخالت کرده است. آنها اعلام کردند به همین دلیل انتخابات فدراسیون را به رسمیت نمیشناسند. اتحادیه جهانی به دنبال این مسأله بحث بررسی انتخابات فدراسیون ایران را به همراه مشکلات کشور مکزیک در دستور کار جلسه روز چهارم مهرماه خود در بلژیک قرار داده بود. البته بحث تعلیق ما در کمیته اخلاق این فدراسیون مطرح میشد و ربطی به این نشست نداشت اما چون آنها از پاسخهای ما قانع نشده بودند، بنده به دلیل پیشگیری از تصمیمات آتی اتحادیه جهانی، خودم استعفا دادم. تقریباً یک هفتهای میشود که استعفایم را به وزارت ورزش تحویل دادهام و چند روز قبل هم به دیدار وزیر ورزش رفتم تا این استعفا را قبول کنند. درنهایت با قبول این استعفا از سوی وزارت ورزش، آن را برای اتحادیه جهانی ارسال کردیم.»
برای اولین بار در ایران یکی پیدا شده که برای نفع بردن مجموعه خود یا دستکم ضرر نکردن مجموعه خودش استعفا دهد! باورتان میشود؟ فقط یک نگاه به مددی در استقلال بیندازید تا متوجه شوید که جنس اوریجینال مدیر ایرانی، منافع ملی و شرکت را نمیشناسد و با چسب به صندلی میچسبد! این وسط این آقای محمودی حاضر شده رئیس نباشد اما فدراسیون ضرر نکند!
گرفتی ما را آقای محمودی؟
(ایران ورزشی: البته شاید هم آقای جعفری ما را گرفته که ستونش را با نام محمود رشیدی آغاز کرده و در پایان به نام خانوادگی محمودی تغییر داده)
این هوادار لایپزیش نیست
سامان موحدی راد
تیم فوتبال لایپزیش چند سال پیش خودش را به سطح اول فوتبال آلمان رساند و در کمتر از 10 سال به نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا رسید. یک تیم سازنده که بازیکنان و مربیهایش هواخواهان زیادی در سطح دنیا دارند. چقدر محتمل است که لایپزیش چند سال بعد نابود شود و اثری از آن در سطح اول فوتبال آلمان نباشد؟ چندین و چند مثال اینچنینی در فوتبال دنیا سراغ دارید؟ حتی باشگاههایی که مثل لایپزیش سابقه چندانی ندارند و یکی، دو دهه است که تأسیس شدهاند و سابقه چندانی هم ندارند، بعید است به این زودی نابود شوند. یعنی به تجربه چنین مثالهایی در فوتبال دنیا کم است. بر خلاف فوتبال ایران پر است از این مثالها. پر است از باشگاههایی که بر اثر عوامل محیطی به یکباره تشکیل شدهاند. پول و سرمایه زیادی جذب کردهاند. بازیکنان زیادی هم در این تیمها گرد هم آمدند. یا جوانان و آینده سازانی بودند که این باشگاه خودش ساخته و یا به مدد سرمایهگذارانش ستارههای زیادی را خریداری کرده است اما همه این اتفاقات خوب در این باشگاه چند سال کوتاه بیشتر دوام نداشته است. خیلی زود این وضعیت خوب از بین رفته است. الان کسی از نفت تهران خبری دارد؟ تیمی با کیفیت بالا که روزگاری یکی از بهترین تیمهای ایران بود و الان خبری از آن نیست. تیمی چون شیرینفراز که روزگاری میهمان لیگ برتر بود کارش به کجا کشیده است؟ استیل آذین، صبای قم و بسیاری دیگر از تیمهای دیگر که معلوم نیست با چه منطقی ایجاد میشوند و چند سالی فعالیت میکنند و بعد از میان میروند. امسال هم لیگ برتر یک میهمان اینچنینی دارد؛ هوادار تهران که تیم صعود کرده به لیگ برتر است. درباره هوادار نمیتوان نظر قطعی داد و امید اینکه نظر ما اشتباه باشد و آنها به سرنوشت سایر تیمها دچار نشوند اما سابقه نشان میدهد که این تیم مانند مدل بسیاری از تیمهای اینچنینی در چنین مسیری قرار دارد. علت اینکه این تیمها در چنین شرایطی قرار میگیرند این است که ساختار فوتبال ایران فرصتی برای سرمایهگذاری درست به هیچ سرمایهگذاری نمیدهد. برای همین هم هر کسی با سرمایهای وارد فوتبال ایران میشود نهایتاً چند سالی دوام میآورد و وقتی میبیند که نمیتواند پول بیشتری از سرمایهگذاری خودش دربیاورد و زیرساختهای باشگاهش را توسعه دهد، ناامید شده و کمکم کنار میکشد. اینچنین است که وقتی تیمی چون لایپزیش در دهه ۹۰ تأسیس میشود در ساختار درست فوتبال آلمان میتواند با گردش مالی درست باشگاهش را بزرگ و بزرگتر کند و خودش را به سطح اول برساند و در ایران چنین نیست.
انگیزههای ناشناخته هوادار
فرشاد کاسنژاد
تیم هوادار از اولین روزهایی که این نام را برای خود انتخاب کرد، پرسشی را درباره خودش ساخت که تیم بیهوادار چرا هوادار نام گرفته است؟ این نام چرا اینچنین خالی از معناست؟
اگر تصور مدیران این باشگاه چنین بود که با این نامگذاری هوادارانی را مجذوب میکنند و ارادت خود به هواداران فوتبال را ابراز کردهاند، با یک سادهانگاری مواجهیم. تیمهایی با ۳ و ۴ دهه قدمت در تهران و حتی با افتخارات بزرگ مثل قهرمانی لیگ و قهرمانی آسیا نتوانستند هواداری را جذب کنند.
پاس تا روز آخر حیاتش در تهران، اقوام مربیان و بازیکنانش را نیز حتی با کارت دعوت نمیتوانست به ورزشگاه بکشاند، پیکان و سایپا هنوز هم نتوانستهاند و حتی تیمی مثل استیل آذین با خرید ستارهها و ایجاد نسبت با علی پروین نتوانست هواداران را به تماشای بازیهای خود دعوت کند و بیش از تماشاگر در ورزشگاهها، لیدرها را به صف میکرد. تیمهای دیگر هم بودند، همگی بیمعنا در بنیان خود، که سالها برای سکوهای خالی بازی کردند، مثل نفت تهران و صبا.
فقط در فوتبال ایران شما میتوانید تیم بیتماشاگر را در بالاترین سطح فوتبال یک کشور ببینید. تیمی که تماشاگر ندارد، امکان رشد نخواهد داشت که به لیگ برتر برسد، بلکه در دستههای پایین یا موفق به جذب هوادار در طی سالها فعالیت میشود و یا امکانی برای رشد و چرخیدن چرخ اقتصادش مهیا نخواهد شد و محکوم به تعطیلی است، مگر اینکه مالکانش چه دولت باشد و چه بخش خصولتی یا خصوصی، پول فراوان برای دور ریختن در فوتبال داشته باشند که در فوتبال ایران آنطور که پیداست، داشتند و دارند.
در فوتبال ایران به جز باشگاههای دولتی، با پدیده غریب باشگاههای خصوصی بدون درآمد مواجه هستیم که سرمایهگذاران آنها را در موقعیتی عجیب قرار میدهد. این پرسش بیپاسخ باقی میماند که چرا تیمداری میکنید بدون آنکه هوادار داشته باشید و درآمدی خلق کنید. مهمترین راههای درآمدزایی یک باشگاه به تعداد هوادارانش متصل است و بدون هوادار کمتر فرصتی برای رشد یک باشگاه وجود دارد. باشگاهداری بدون هوادار با اساس فوتبال که برای تماشاگر بازی میشود، در تضاد است و فارغ از این وجه بیمعنایی وجود تیم بیهوادار، از فرصت درآمدزایی هم خبری نیست.
تیم هوادار را میتوان یکی از تیمهای نگرانکننده در لیگ برتر دانست، تیمی که نمیدانیم چه سرنوشتی دارد و آیا میتواند به قراردادهایش متعهد باشد و سرمایهگذاران فرضیاش در آینده نزدیک دلیل و انگیزه منطقی برای ادامه تیمداری دارند؟
زندگی در هیچستان
میعاد نیک
پروژه هدفمند و برنامهریزی شده جهت فروپاشی و اضمحلال باشگاههای تأثیرگذار و پرهوادار غیرتهرانی که از حدود ۱۶ سال پیش کلید خورد، فوتبال ایران را مانند بوکسوری درمانده و ضعیف در گوشه رینگ بیپولی و بیکیفیتی قرار داد. مدیران وقت سازمان تربیت بدنی و سپس وزارت ورزش و جوانان، فدراسیون فوتبال و حتی سیاسیون و دولتمردان تماماً بیربط به پدیده اجتماعی فوتبال با ندانمکاریها و رفتارهای پروپاگاندایی خود، از همان سالها مسیری رو به سقوط و زوال را رقم زدند که ماشین زهوار دررفته لیگ برتر و فوتبال حرفهای کشور را به دره بیتوجهی و نابودی سوق میداد. سیاسیونی که با وعده مردمی کردن فوتبال حرفهای، باشگاههای مهم و استعدادخیز فوتبال ایران را به شهرستانهای محروم واگذار میکردند تا هم خیل عظیمی از هواداران ناگزیر به تغییر عقیده شوند و هم باشگاه مذکور از دور بزرگی و آقایی خارج شود. این اما پایان راه نبود و افراد متصل به همان مدیران غیرفوتبالی و غیرورزشی، پس از شاهکار فوق راه را برای جولان دادن خود خالی و مسیر را برای استفاده از جای خالی باشگاههای بزرگ هموار دیدند تا فصل جدیدی از فرسایش و انحطاط گریبانگیر فوتبال باشگاهی و ملی مملکت گردد. تمام پتانسیلهای حمایتی از خزانه باشگاههایی که به هلاکت رسیده بودند، ناگاه به دخل باشگاههای اسماً خصوصی و تازهواردی روانه شد که شاید حتی مدیران آنها درکی از چگونگی تحریر واژه فوتبال نداشتند. باشگاههایی که صرفاً با تکیه بر رانت و ارتباطات مالکین متصل به جریان قدرت پدید آمدند و به همان سرعتی که چهره شدند، مسیر واگذاری و انحلال را پیش گرفتند.
یکی دیگر از پدیدههایی که لیگ بیستویکم با آن مواجه خواهد بود، ظهور باشگاهی به نام «هوادار تهران» است؛ باشگاهی مزین به نام مهمترین عنصر ماهیتی فوتبال که از قضا هیچگونه هواداری هم ندارد و مانند باشگاه بادران از خیل عظیم نتورکرها و بیچارگان هرمی هم برخوردار نیست که برای یک حواله خودرو یا بازپسگیری مطالبات، مجبور شوند تیم فوتبال این باشگاه را ۹۰ دقیقه تشویق کنند. باشگاه هوادار هم مانند باشگاههایی همچون شیرینفراز کرمانشاه و یا استیلآذین فقید، راه مشابهی را در پیش گرفته تا سناریوی صفر و صدی مجدداً تکرار شود. بروز چنین پدیدههایی در طیح اول فوتبال ایران مصداقی عینی بر نادانی سرمایهگذاران و دستاندرکاری ایجنتها و دلالهایی است که حیات و مماتشان به مجیزگویی و البته دخالت در امور باشگاههای بیهوادار بستگی دارد.
در یک فوتبال سیستماتیک و قانونمند، هرگز یک مالک متمولِ علاقهمند به فوتبال، تمام سرمایه و تخممرغهای خود را در سبد تشکیل باشگاه جدید و یا حضور از زیر صفر قرار نمیدهد؛ یک بیزینسمَن واقعی روزهای فوتبالیاش را از یک باشگاه پرهوادار اما درهم شکسته آغاز میکند تا هم از پتانسیل عظیم درآمدزایی برخوردار باشد و هم همیشه در تیتر یک اخبار باقی بماند. در همین لیگ دسته یک و یا دوی فوتبال ایران، حداقل ۱۰ باشگاه مهم و بزرگ یافت میشود که بالقوه از جمعیت هواداری مؤثر بالغ بر ۵۰ هزار نفر برخوردارند و بدِ روزگار آنها را از سطح اول فوتبال ایران دور کرده، بهتر نیست سرمایهها به جای باشگاه «هوادار»، نصیب هواداران چنین باشگاههایی شود؟! فراموشمان نشود که در روزگار جولان «بادران»ها و «هوادار»ها، جای خالی باشگاههایی نظیر مس کرمان، ملوان، استقلال اهواز، شاهین بوشهر، چوکا تالش و پاس فقید تهران چقدر توی ذوق میزند.
زندگی خصوصی!
سام ستارزاده
باشگاه هوادار را میتوان غریبترین و ناشناختهترین شرکتکننده چند سال اخیر لیگ برتر دانست؛ تیمی که سه سال قبل و با خرید امتیاز استقلال جنوب وارد کورس حرفهای فوتبال ایران شده و در همین مدت کوتاه، سه نام متفاوت را بر خود گذاشته؛ سرخپوشان سابق و پرسپولیس اسبق پاکدشت، حالا تیمی بنفشپوش است با لوگویی شبیه به لوگوی العین امارات که روی شانههای رضا عنایتی حمل شد تا در کنار فجرسپاسی جواز حضور در لیگ بیستویکم را کسبکند.
هوادار، در لیگ پیش رو پرچمدار باشگاههای نوپای داخلی خواهد بود که نمونههای آن در لیگ آزادگان به وفور یافت میشوند؛ آرمانگهر سیرجان و خوشهطلایی ساوه، رایکای بابل، نود ارومیه و گل ریحان سقوط کرده به دسته دوم و بادرانی که مالکش برای ماندن در فوتبال حرفهای مردد است، همه تیمهایی هستند که عمدتاً با خرید امتیاز یک باشگاه دیگر، برای تحقق رؤیای تیمداری در دسته اول میانبر زدهاند و راه صدساله را یکشبه پیمودند اما هیچگاه کسی متوجه نشد که آنان قرار است چه هدف ورزشی یا اقتصادی را دنبال کنند.
بنفشپوشان لیگ بیستویکم شاید پاسخ این پرسش را برای جامعه فوتبال هویدا سازند. البته در ابتدا، آنان قرار بود پا در میدان مسابقه نگذارند تا ما بمانیم و یک پاسخ پوچ اما هوادار پس از لیگ برتری شدن نیز روی دستان آقای گل سابق لیگ به حیات خود ادامه داد؛ با تلاشهای عنایتی صاحب اسپانسر شد و به قیمت ۵۰ میلیارد تومان، امتیازش نیز به هلدینگ معصوصی فروخته شد.
مالکیت جدید باشگاه هوادار، جدیدترین نماد باشگاهداری خصوصی در فوتبالی خواهد بود که مالکین خصوصی باشگاههای پرطرفدار و بزرگ آن نظیر شهرخودرو و تراکتور به بنبست رسیدهاند و حتی بهدنبال راهی برای انصراف از داشتن چنین تیمهای محبوبی هستند. اینکه هوادار نیز قرار است باشگاهی باشد که راه استیلآذین، راهآهن، نفت نوین و بسیاری از باشگاههای بیهوادار تهرانی را برود یا با الگویی متفاوت ما را شگفتزده خواهد کرد، پرسشی است که قرار است در طول فصل جدید به پاسخ آن برسیم.
آنچه در ظاهر هوادار کنونی پیداست این است که بنفشهای تهرانی تلاشی نکردند تا در رسانهها خود را متمایل به بریز و بپاش و خریدهای نجومی نشاندهند که این بیشک وجه مثبت آنان است اما برای اینکه هوادار را بخواهیم یک تیم خصوصی متفاوت بدانیم، آنها راه بسیار پرپیچوخم و طولانیای در پیش خواهند داشت.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو