عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6846 /
۱۴۰۰ سه شنبه ۱۶ شهريور
|
در چنین روزی ۱۶ شهریور ۱۳۸۰
برتری الهام بخش تیم ملی فوتبال ایران مقابل عراق
۲۰ سال پیش دقیقاً در چنین شبی ایران باید در چارچوب مسابقات انتخابی جام جهانی به مصاف عراق میرفت و حالا دقیقاً بعد از دو دهه این اتفاق تکرار خواهد شد. گزارش ایرنا از ۲۰ سال پیش را بخوانید که با پیروزی روحیهبخش تیم تحت رهبری بلاژویج کروات همراه شده.
دیدار تیمهای ملی فوتبال ایران و عراق در چارچوب رقابتهای مقدماتی جام جهانی درگروه یک منطقه آسیا با نتیجه 2 بر یک به سود کشورمان خاتمه یافت.
این دیدار به قضاوت فیلیپه راموس ریزو از مکزیک و با حضور 50 هـــزار تماشاگر در ورزشگاه الشعـب شهر بغداد برگزار شد.
تیم کشورمان در این دیدار از ابتدا افشین پیروانی و مجاهد خضیـــراوی را به میدان فرستاد که با فراخوانی این دو بازیکن، تغییراتی در سیستــم بازی داده شد. به این شکل که خضیراوی به عنوان پیستون راست به بازی گرفته شد و مهدویکیا به خط میانی آمد و پیروانی نیز در پست هافبک دفاعی بکــار گمارده شد.
تیم ایران در دقیقه 18 میتوانست به گل برسد اما به دنبال سانتـــــر مهدویکیا از ضربه ایستگاهی و ضربه سر محکم رحمان رضایی، توپ به تیــر افقی دروازه عراق چسبید.
سه دقیقه پس از این حادثه، یک اشتباه محرز از سوی میرزاپور سبب شد تا تیم عراق توسط عماد رضا به گل برسد.
تیم ایران پس از دریافت این گل، پرتلاش نشان داد تا اینکه در دقیقــه 30 به گل تساوی رسید. پاس پیروانی و فرار نیکبخت واحدی از جناح چــپ و پاس طلایی ایــن بازیکن به علی کریمی رسید تا وی دروازه عراق را فتح کند و بازی را بــه تساوی بکشاند.
در دقیقه 33 تیم عراق توسط هشام فیاض دروازه ایران را تهدید کـــرد که میرزاپور این ضربه را خنثی نمود تا بازی در وقت نخست با نتیجه مسـاوی یک بر یک خاتمه یابد.
در نیمه دوم تیم ایران بهتر و روانتر از عراق عمل کرد که حاصل بـازی یکدست ملیپوشان کشورمان، گل پیروزیبخش بود که در دقایق پایانی به دست.
در دقیقه 84 علی دایی کاپیتان تیم ایران توپ را از مدافع عراق ربود و با ضربهای کاتدار، تور دروازه حریف را فرو ریخت تا تیم ملی کشورمان در بغداد به سه امتیـاز الهامبخش دست یابد.
تیم ایران با این برد شیرین صاحب 7 امتیاز شد تا در صدر گروه یـــک قرار گیرد.
اسامی بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران: ابراهیم میرزاپـــور، افشین پیروانی، مهدی هاشمینسب، یحیی گلمحمدی، مهرداد میناوند، علیرضا نیکبخت واحدی، رحمان رضایـی، مهدی مهدویکیا (پژمان جمشیدی از دقیقــه 87)، مجاهد خضیراوی، علی کریمی، علی دایی (کاپیتان) .
فروپاشی رؤیای بزرگ
خانهای روی آب
میعاد نیک
فوتبال همیشه بخش جداییناپذیری از توجه مردم عامه و پیدایش شهرت بوده و این گرداب زیرک، مدیران و البته باشگاههای بزرگ بسیاری را در خود بلعیده. شاید اگر از هواداران تیم فوتبال تراکتور در روزهای ابتدایی مالکیت محمدرضا زنوزیمطلق درباره آینده این باشگاه سرخپوش سؤال میشد، تمام پرشورهای تبریزی متفقالقول به موفقیت سرخها و تبدیل شدن به قطب مهم فوتبال ایران با تشکیل یک مجموعه کهکشانی اذعان میداشتند اما ماحصل دوران زمامداری بیشتر از ۳ ساله مدیر تبریزی، تبدیل شدن تراکتور مردمی به استیلآذین۲ بود.
محمدرضا زنوزیمطلق اما اتفاقاتی را در پیکره فوتبال ایران رقم زد که بیتردید نامش را منفک از سایر ناکامان جلوه خواهد داد؛ تغییر ساعتی مسئولان اجرایی، حقوقی، اداری و مالی باشگاه به تصمیم شخصی و سندرم تغییر بیقرار سرمربی از هفتهای به هفتهای دیگر، قطعاً نام او را در زمره عجیبترین مدیران تاریخ فوتبال ایران قرار خواهد داد؛ مدیری که با همین رویه خود را در قامت ریاست فدراسیون فوتبال نیز میدید!
از رفتارهای ضدونقیض و دوگانه مالک متمول و البته پیشین باشگاه پرهوادار تبریزی میتوان سیاههای به طول ورزشگاه یادگار تبریز ترتیب داد؛ فردی که علاوه بر نگرش فردگرایانه محض و توتالیتهمآبانه، به محض ناکامی بر طبل تفرقه بین باشگاههای تهرانی و شهرستانی میکوبید و البته بارها و بارها هم در ارائه رقم ارزی یا ریالی بازیکنان پروژههای کهکشانیاش نسبت به فدراسیون فوتبال، اهتمام به دروغنویسی داشت.
محمدرضا زنوزیمطلق بهعنوان یک مدیر اقتصادی و صاحب ابرهولدینگهای تجاری، بیگدار به آب خروشان فوتبال ایران زد و از این امر غافل بود که چنین طغیانی هر آن میتواند او را در خود به کام مرگ بکشاند؛ موضوعی که تنها برای زنوزیمطلق رخ نداد و متأسفانه یکی از پرهوادارترین تیمهای غیرتهرانی فوتبال حرفهای ایران نیز به منجلاب نابودی و عدم پرتاب شد.
با تمام این اوصاف اما محمدرضا زنوزیمطلق پس از هزینهتراشیهای بیآورده و شکستهای پیدرپی در پروژههای بلندپروازانه، بالاخره به تنگ آمد تا باشگاه تراکتور را پس از ۳ سال و ۳ ماه و مانند دیگر باشگاه تبریزی یعنی ماشینسازی، به دشمن اصلی خود یعنی هیأت فوتبال استان آذربایجان شرقی واگذار کند که خود مهر تأییدی بر پایان حیات مدیریتی-ورزشی این مالک پرحاشیه در فوتبال ایران خواهد بود.
بدین ترتیب یکی از نزدیکترین پروژهها به خصوصیسازی باشگاههای فوتبالی با شکستی تحقیرآمیز در تبریز مواجه شد تا نشان دهد که با مدیران هزینه و بدون درآمد مشخص از منابع حقپخش تلویزیونی و تبلیغات محیطی و البته با دخالت تحریمهایی که مانع از درآمدزایی بینالمللی شده، خصوصیسازی در ایران چیزی شبیه به یک رؤیاست.
بررسی ۷۰ سال حضور متمولها در فوتبال
از «زندان» تا «اعدام»!
رضا خسروی
چند سال بعد از اینکه تیم ملی فوتبال ایران نخستین بازی رسمیاش را انجام داد و هیجان این رشته را بین مردم آورد (۱۳۲۰ برابر افغانستان) سروکله اولین فرد متمول در فوتبال پیدا شد تا بازیکنان را هوایی کند و با پرداخت پولهای کلان و هدیههای پر زرق و برق خودی نشان دهد.
این اتفاق در دهه ۳۰ رخ داد و طی آن فردی به نام «میرزا معتمد» تیم فوتبال شعاع را تشکیل داد و با جذب بازیکنان مطرح آن دوره تلاش کرد نامی برای خود دست و پا کند. او برای اینکه بتواند بازیکنان سرشناس و مهم آن روزگار را به خدمت بگیرد، هدایایی مثل موتور یا اتومبیل به آنها میداد.
با این حال عمر این تیم خیلی زیاد نبود و با ظهور تیمهایی مثل دارایی، پرسپولیس و ... میرزا معتمد از تیمداری منصرف شد و شعاع به اولین تیمی تبدیل شد که با رها شدن توسط مالکش از بین رفت و اواخر دهه ۴۰ به طور کامل منحل شد و دیگر اثری از آن در فوتبال ایران باقی نماند.
چند سال بعد و در حالی که دهه ۵۰ از نیمه عبور کرده بود، عطاالله مهاجرانی به همراه برادرش تیم ابومسلم را در خراسان تشکیل دادند و آنها هم سعی کردند با جذب بهترین بازیکنان استان و حتی کشور، این تیم را به عنوان قهرمانی برسانند و خودشان هم به شهرت و مقبولیت اجتماعی برسند.
البته تفاوت مهاجرانیها با میرزا معتمد این بود که با وجود کنارهگیری خودشان از حمایت از ابومسلم، تیم را منحل نکردند و آن را به تربیت بدنی خراسان و بعدها هیأت فوتبال واگذار کردند اما در نهایت ابومسلم هم چارهای جز نابودی نداشت و در دهه ۸۰ به طور کامل منحل شد و اثری از آن باقی نماند.
شرایط فوتبال ایران بعد از انقلاب متفاوت شد و افراد بیشتری برای خودنمایی و رسیدن به شهرت به عرصه تیمداری قدم گذاشتند اما آنها هم همان راهی را رفتند که پیشینیان رفته بودند.
دهه ۶۰ که فوتبال ایران بیشتر در «باشگاههای تهران» خلاصه شده بود و همه جذابیتش هم برای رقابت تیمهای استقلال و پرسپولیس و افزودن تعداد قهرمانیهای این دو تیم بود، ورود یک تیم جدید شرایط را متفاوت کرد اما نتوانست از اقتدار سرخابیها بکاهد.
تیم پورا که متعلق به مالک شرکت پوست و روده بود با خرید چند بازیکن مطرح آن دوره وارد فوتبال باشگاهی تهران شد و چند سالی در این رده حضور داشت اما خیلی زود منحل شد. حاج محمد صوفیانی با خریدن امتیاز تیم کیان و جذب بازیکنانی مثل فنونیزاده، قلیچ، رحیم یوسفی، محمدرضا شکورزاده و ... گام در رقابتهای باشگاههای تهران گذاشت اما تب تند او هم زود فروکش کرد.
چند سال بعد برادران مداح وارد فوتبال شدند و تیمی با نام بهمن را وارد عرصه فوتبال باشگاهی کردند که البته این تیم هم به سرنوشت قبلیها گرفتار شد.
بهمن در سال ۱۳۷۲ حیات خود را با خرید امتیاز باشگاه بانک سپه در فوتبال ایران آغاز کرد و پس از دو سال نیز به کرج منتقل شد تا با عنوان بهمن کرج در لیگ آزادگان حضور یابد. آنها در این مدت توانستند به یک قهرمانی و دو نایب قهرمانی جام حذفی و دو نایب قهرمانی لیگ آزادگان دست پیدا کنند.
مالک بهمن هم برای اسم و رسمدار شدن در فوتبال و البته تبلیغ برند اتومبیلی که در اختیار برخی بازیکنان هم گرفت، خیلی از چهرههای سرشناس فوتبال آن دوره را در تیمش جمع کرد و یک رقیب جدی برای استقلال و پرسپولیس به شمار میرفت. با این حال ریخت و پاشهای او هم در سال ۱۳۷۹ تمام شد و با اعلام انحلال تیم بهمن امتیاز آن را به تیم پیکان واگذار کرد.
دهه هشتاد را باید یکی از شلوغترین دهههای حضور افراد متمول و عشق شهرت در فوتبال ایران نامید. دههای که تیمهایی مثل استقلال اهواز با مدیریت و مالکیت برادران شفیعیزاده و استیلآذین با مدیریت حسین هدایتی چند صباحی تاختند اما مالکان آنها هم به سرنوشت قبلیها دچار شدند و دیگر اثری از این تیمها باقی نماند.
شفیعیزاده هر چند که استقلال اهواز را داشت اما نیمنگاهی هم به استقلال تهران داشت و برای رسیدن به شهرت بیشتر کمکهای مالی زیادی را هم به باشگاه تهرانی انجام داد. او حتی در مقطعی احمدرضا عابدزاده را هم به اهواز برد تا بتواند از کنار او تیمش را به سطح اول فوتبال ایران برساند اما هیچ وقت به خواستهاش نرسید و استقلال اهواز چند وقت بعد منحل شد و تغییر نام داد.
اما ماجرای حسین هدایتی و تیم فوتبال استیلآذین عجیبتر از همه اینها بود. مالکی که با تشکیل این تیم تعداد زیادی از بازیکنان شاخص و ملی پوش فوتبال ایران را جذب کرد و یک سال جنجالی را در فوتبال ایران رقم زد اما خیلی زود تب تندش فروکش کرد و در نهایت هم به دلیل پروندههای اقتصادی سر از زندان درآورد و دیگر اثری هم از استیلآذین در فوتبال ایران نماند.
هدایتی هر چند که استیلآذین را تشکیل داد اما هدف اصلیاش پرسپولیس بود و چندین سال به این تیم کمک مالی کرد و حتی نشانهای افتخار را هم از مسئولان این باشگاه دریافت کرد اما در نهایت تیم تحت مالکیت او منحل شد و خودش هم به دلیل پروندههای اقتصادی به زندان رفت.
در کنار این دو تیم داماش گیلان هم اواسط دهه ۹۰ به یکی از تیمهایی تبدیل شد که مالک خصوصی و متمول داشت.
امیر منصور آریا (مهآفرید خسروی) هم تلاش کرد تا از طریق فوتبال به شهرت برسد اما مشکلات داماش آنقدر زیاد شد و افراد اطراف او مشکلدار شدند که در نهایت این تیم هم چارهای جز انحلال و تغییر نام پیدا نکرد. او جزو افرادی بود که گفته میشد چند هزار میلیارد اختلاس کرده است.
تیم قدیمی و ریشهدار راه آهن هم هر چند تیم دولتی بود اما پس از واگذاری به بخش خصوصی و مالکیت بابک زنجانی راه سایر تیمها را رفت و نه تنها موفقیتی کسب نکرد بلکه خیلی زود توسط این مالک متمول نابود شد و از چرخه فوتبال ایران کنار رفت.
دهه ۹۰ یک چالش بزرگ دیگر را هم برای فوتبال ایران به همراه داشت. محمدرضا زنوزی مرد متمول تبریزی امتیاز تیم تراکتور را از سپاه خرید و برای آنکه این تیم را به سطح اول فوتبال ایران برگرداند، هزینههای زیادی کرد و به برخی بازیکنان ایرانی دلاری پول داد و بازیکنان و مربیان خارجی زیادی را هم به خدمت گرفت اما هیچگاه نتوانست مدیریت درستی در تیمش داشته باشد و پس از چند بار قهر و آشتی روز ۱۳ شهریور سال ۱۴۰۰ اعلام کرد تراکتور را نمیخواهد!
(این گزارش پیشتر در خبرگزاری مهر منتشر شده)
شهرت به قیمت ورشکستگی
یک حکایت تکـــراری
حکایت حضور محمدرضا زنوزی در فوتبال ایران یک مدل تکراری است. او چندمین مولتی میلیاردری است که سر از فوتبال ایران درآورده و در نهایت هم پولش منجر به اتفاق بزرگی در باشگاه نشده و حالا دلسرد، بدون دستیابی به هدفی که تعریف کرده بود و خرج و مخارج سنگین از فوتبال کنارهگیری میکند
سامان موحدی راد
از تبریز خبر میرسد که بر درهای باشگاه قفل زدهاند و فعالیتهای مهمترین باشگاه ورزشی شمال غرب کشور که هواداران زیادی دارد، تعطیل شده است. این اتفاق بعد از آن رخ داد که محمدرضا زنوزی اعلام کرد دیگر قادر به باشگاهداری نیست و میخواهد از مالکیت تراکتور کنار برود. نتیجه جلسه مسئولان استانی هم طبیعتاً این بود که در حال حاضر هیچ کسی نمیتواند امورات باشگاه را اداره کند پس فعلاً همه چیز در دستان زنوزی ناراضی بماند. سؤال مهم این است که آیا کسی پیدا میشود که سالی 100 میلیارد پای باشگاهی بریزد که با سازوکارهای فوتبالی ایران امکان بازگشت بخش کمی از آن وجود دارد.
حکایت حضور محمدرضا زنوزی در فوتبال ایران یک مدل تکراری است. او چندمین مولتی میلیاردری است که سر از فوتبال ایران درآورده و در نهایت هم پولش منجر به اتفاق بزرگی در باشگاه نشده و حالا دلسرد، بدون دستیابی به هدفی که تعریف کرده بود و خرج و مخارج سنگین از فوتبال کنارهگیری میکند. البته این حضور با حضور چهرههایی چون امیرمنصور آریا، بابک زنجانی و پهلوان تفاوتهایی دارد. یکی اینکه زنوزی در این دوره دستش به جامی رسیده. اگرچه هدف بزرگ او جام قهرمانی لیگ برتر بود و نتوانست به آن برسد اما در جام حذفی توفیقاتی داشت. چیزی که دیگر چهرههای میلیاردی که وارد فوتبال شده بودند، به آن دست نیافته بودند. دیگر اینکه بیشتر چهرههای اقتصادی و میلیاردر فوتبال ایران وقتی از فوتبال بریدند که به دلیل اتهامهای اقتصادی دستگیر و زندانی و حتی اعدام شدند اما زنوزی با میل شخصی و بدون اینکه اثری از او در چنین پروندههایی باشد، قصد رفتن از فوتبال را دارد اما با این دو تفاوت مهم حضور یک میلیاردر دست و دلباز چه کمکی به تراکتور کرد؟ خرید بازیکن میلان و استخدام مربی رئال مادرید، تیتیهای تبریزی را به کجا رسانده؟ زیرساختهای این باشگاه تا چه میزان توسعه پیدا کرده؟ 300 میلیاردی که زنوزی ادعا میکند ظرف سه سال در این باشگاه خرج کرده سر از کجاها درآورده؟
بارها درباره ساختار غلط فوتبال ایران صحبت کردهایم. اینکه در ساختار در صورت خصوصی و مستقل و در باطن دولتی، رانتی و وابسته ایران به دلیل پیچیدگیهایی نظیر ایجاد انحصار در صدا و سیما و نداشتن قوانین درست و حسابی کپی رایت امکان کسب درآمد از فوتبال وجود ندارد. در چنین شرایطی چرا یک چهره اقتصادی باید وارد بازی فوتبال شود؟
زمینی که از ابتدا چرخش خراب است و این خراب بودن را یک آدم اقتصادی بهتر میفهمد. وقتی امکان فعالیت درست اقتصادی در فوتبال وجود ندارد، بنابراین سازوکاری هم برای هزینه کردن درست منابع تعبیه نمیشود. برای همین چهرههایی که وارد فوتبال میشوند، تلاش میکنند تا به جای فعالیت درست و روشن اقتصادی، وارد بازی شهرت شوند. نگاهی به خریدهای گران تراکتور که برخی از آنها اصلاً برای این باشگاه بازی نکردند، نمونهای از این وضعیت است. رفتن زنوزی قطعاً تراکتور را با چالشهایی مواجه میکند اما شاید حواشی را هم از این تیم دور کند. شاید آنها یاد بگیرند با بودجه کمتر تیمی کم سروصدا ولی مؤثرتر بسازند.
اقتصاد ورشکسته در مستطیل سبز
دالتونها در فوتبال
امیر فروزش
اگر چند وقت دیگر خبر بازداشت مالک باشگاه تراکتور به گوشتان رسید، تعجب نکنید! با حضور او جمع فوتبالیها در زندان تکمیل میشود و بد هم نیست برای فراغت خیال آقایان و توسعه و ترویج ورزش بین زندانیان هر سال مسابقات فوتبالی هم برگزار شود تا عالیجنابان به اصطلاح بیزینس من، با هم به رقابت بپردازند! قبل از او هم نفرات مشابهی به اسم مثلاً خصوصی سازی وارد حوزه تیمداری در فوتبال ایران شدند و با هزینههای هنگفت و بریز و بپاشهای کلان از پولهای بادآوردهای که یک شبه به دست آوردند، به دنبال مقاصد خود چه استفادهها و سوءاستفادهها از این فرصتها نکردند که شرح آن در مثنویهای آیندگان خواهد آمد. فقط خدا میداند که در پس پرده چه میگذشت و در آخر، همه هزینهها از جیب ملت فاکتور شد و در انتها ملت میماند و قضاوت تاریخ و دیوار بلند حاشا.
خصوصی سازی راهکاری دارد که اعداد و ارقام اعلام شده با هیچ کدام از نورمها و تئوریهای اقتصادی که کارشناسان تشریح میکنند، سازگاری ندارد. به نظر میرسد خصوصی سازی با این سبک و سیاق بیشتر شبیه یک نمایش روی پرده است که مقصود غایی آن گرد و خاک کردن و جو را به سمت عدم شفافیت و گل آلود کردن آب و صید ماهی قزلآلای درشت در این آشفته بازار است.
در فوتبال روز دنیا نمونههای بسیاری وجود دارند که به سرمایهگذاری در بخش فوتبال وارد میشوند و به دنبال این هستند که سرمایه خود را از این بنگاه اقتصادی با دخل و خرج مشخص افزایش دهند. در هر فعالیت تجاری در هر زمینهای، باید حساب توبره از آخور مشخص شود والا بلایی که این چند ساله بر سر فوتبال ما آمده، همچنان تداوم مییابد. بدین معنی که با آمدن و رفتن این و آن و مدیریت به شکل سلیقهای، امور بر همان پاشنه میچرخد. مصداق میخواهید؟ همین تراکتور ورشکسته که سرنوشتش در بلاتکلیفی است.
تراژدی شکست باشگاهداری خصوصی در ایران
یک بازنده بزرگ
سام ستارزاده
بدهی چندصد میلیارد تومانی، کوچ دستهجمعی ستارگان و جشن شادی هواداران پرشور تبریزی از جدایی مالک پرحاشیه؛ سه سال قبل، قرار نبود سرنوشت پرطرفدارترین باشگاه فوتبال شمال شرق کشور با چنین عبارات تلخی عجین شود. سپرده شدن تراکتور از نهادهای نظامی به محمدرضا زنوزی میتوانست یک نقطه عطف باشد؛ نه تنها برای خود تراکتور، بلکه برای باشگاهداری خصوصی کشور.
استیلآذین، داماش، سیاهجامگان، راهآهن و سپیدرود، تیمهایی بودند که پیش از تراکتور قدرت نازل باشگاهداری خصوصی را در فوتبال ایران بازتاب میدادند. راه این باشگاهها نیز عمدتاً یا به ورشکستگی و بازداشت مالکین و یا به تغییرات و ابهامات متعدد در مالکیت تیم ختم میشد. در این میان، گسترش فولاد که تحت مالکیت زنوزی و در کمال فروتنی از لیگ آزادگان به لیگ برتر رسیده بود و جای پایش را در بالاترین سطح فوتبال ایران سفت کرده بود، تک ستاره پرفروغ آسمان سیاه باشگاهداری خصوصی کشورمان بود.
مالک جنجالی تبریزی حاضر شد گسترش فولاد را قربانی کند تا صاحب تراکتور شود و با وعدههای بزرگی همچون ساخت ورزشگاه خصوصی و مراکز خرید، هتلها و اماکن ورزشی اختصاصی و کلاس جهانی، تراکتور دوستداشتنی دره گرگها را روی ریل مسیر باشگاهداری حرفهای حرکت دهد. خرید سه کاپیتان تیمملی و خارجیهایی همچون آنتونی استوکس و لی اروین در ابتدای راه نیز بهقدری پر زرقوبرق بود که حتی هیچکداممان متوجه نشدیم چگونه تیم سبزپوش فوتبال تبریز با بیمسئولیتی و بیاهمیتیها در قعر جدول لیگ بیستم دستوپا میزند.
وضعیت تراکتور به گونهای است که در رسانههای عربی، آن را هدیهای برای نصراویهایی که یک هفته دیگه باید با تراکتور رقابت کنند، میدانند. از کل داراییهای زنوزی، آنچه به تیتیها رسیده، وعده بستن تیمی کهکشانی برای سال ۱۴۰۲ است اما طی یک تلاقی عجیب، شرکت بادران که مالک خصوصیاش برای تیمی بدون هوادار در تهران وعده ساخت ورزشگاه ۱۶۰هزار نفری میداد، امتیاز این تیم که تا یک قدمی صعود به لیگ برتر نیز جلو کشید را به قزوین فروخت.
بازنده بزرگ ماجرای بادران و همین ماجرای تراکتور، نه یک شخص یا یک تیم، بلکه کل سیستم باشگاهداری خصوصی کشور است؛ سیستمی که حتی برای استفاده انحصاری از برند باشگاه توسط مالک اصلی حمایت لازم را انجام نمیدهد و در آن راههای درآمدزایی مالک محدود است. در چنین سیستمی، تنها یک مالک عاشق که از ضرر دیدن ابا ندارد، میتواند مالکی موفق باشد. بدا به حال سرخآبیهایی که قول داده شده بهزودی به چنین سیستمی سپرده خواهند شد.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو