عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6768 /
۱۴۰۰ سه شنبه ۴ خرداد
|
در چنین روزی ۴ خرداد ۱۳۸۱
چه کسی نخستین قهرمان لیگ برتر میشود؟
نخستین دوره رقابتهای فوتبال لیگ برتر باشگاههای ایران روز سهشنبه هفته جاری به کار خود پایان میدهد تا چهره قهرمان مشخص شود. در فاصله یک هفته به پایان این رقابتها، تیم استقلال با 48 امتیــاز صدرنشین است و پرسپولیس با 46 امتیاز در مکان دوم جدول ردهبندی قـــرار دارد. استقلال روز سهشنبه در انزلی بـــا ملوان پیکار میکند و پرسپولیس همزمان با این دیدار، میزبان فجر سپاسـی شیراز خواهد بود. علی پروین و منصور پورحیدری مربیان پرسپولیس و استقلال روز شنبــه در گفت وگویی با خبرنگار ایرنا، دیدگاههای خود را در خصوص پیکارهای آخریـن روز بیان کردند. پروین گفت: «پرسپولیس در شرایطی به مصاف فجر سپاسی میرود که چنـد بازیکن مصدوم مثل حمید استیلی، اسماعیل حلالی، سهراب انتظـاری و داود فنایی دارد. البته رضا جباری تا حدودی از آسیبدیدگی رهایی یافته و ممکن است به بازی حساس روز سهشنبه برسد.»
وی در پایان گفت: «ما راهی به غیر از پیروزی بر حریف نداریم و بــرای این دیدار برنامهریزی کردهایم.»
منصور پورحیدری گفت: «در دیدار سه شنبه، نباید به اما و اگرها دلخوش کنیم بلکه باید تکلیف خود را به دست خودمان روشن کنیم.»
وی افزود: «احمد مؤمنزاده، محمد خرمگاه و سهراب بختیـاریزاده دو اخطاره هستند اما مصدومیت مهدی هاشمی نسب بهتر شده و احتمال دارد ایــــن بازیکن به دیدار با ملوان برسد.»
سرمربی استقلال در پایان گفت: «ما برای قهرمانی، محکوم به پیـــروزی هستیم و باید هرچه در توان داریم در ورزشگاه تختی انزلی به نمایش بگذاریم تا به سه امتیاز لازم برسیم.» (ایران ورزشی: در پایان این تیم پرسپولیس بود که موفق به قهرمانی شد)
ماشینسازی تعطیلشدنی و تمامشدنی نیست
مازیار گیلکان
ماشینسازی اگرچه نمیتواند چندان به بقا امیدوار باشد اما زندگی و حیات این باشگاه ربطی به حضورش در لیگ برتر ندارد.
از سال ۱۳۴۷ تا امروز، ماشینسازی زنده است و در هیچکس از جمله مالکان غیرشفاف این تیم طی این سالها توان نابودی ماشینسازی نبود و نیست و این فقط یک دلیل دارد: ماشینسازی در قلب شهروندان تبریزی زنده است و آن را متعلق به خودشان میدانند و از خواستن تیمشان دست نمیکشند.
مالکیت ماشینسازی میتواند دست به دست شود، اهداف مالکان میتواند غیرشفاف و عجیب و غریب باشد اما ماشینسازی مالکان واقعیتری دارد که با اتکا به آنها حیاتش در قلب دوستدارانش ادامه خواهد داشت.
اگرچه ماشینسازی هنوز این شانس را دارد که در لیگ برتر بماند اما شیوه مدیریت بر این باشگاه امیدی باقی نگذاشته است. اگر حتی صعود ماشینسازی را قطعی هم بدانند، بازهم این تیم با سقوط نه تعطیلشدنی است و نه تعلق خاطر به آن پایان مییابد.
برای آینده ماشینسازی باید فکری کرد و باید چارهای یافت که ماشینسازی آیندهاش را دوباره بسازد و همچنان باشگاهی باشد که آرزوهای ورزشی تبریزیها در آن جستجو شود.
با ماشینسازی بخصوص در همین فصل جاری هر چه خواستند کردند. از این باشگاه یک نام باقی گذاشتند و آن را به قعر جدول لیگ برتر فرستادند و واگذارش کردند اما این ماشین، اسباببازی مالکان نیست و دوباره راه خود را پیدا میکند.
تبریزیها از دهه چهل تا امروز ماشین و تراکتور را زنده نگه داشتهاند، با هم رقابت کردهاند و از دل این رقابت، فوتبال تبریز رشد کرده و ستارههای پرشماری ساخته است اما این ماشینسازی با این سیاق مدیریت اخیرش نمیتواند تیمی موفق باشد یا نسل تازهای را بسازد.
ماشینسازی باید از مخمصه این بیتعهدیها بیرون بیاید و دوباره بدرخشد و پویایی و سرزندگی را به فوتبال تبریز برگرداند. ماشینسازی را نباید به تیم ضعیفتر و تیم دوم تبدیل کرد. معنای رقابت در این تیم نباید با مالکیت مشترک با تراکتور، خدشهدار میشد.
اما هر چه هست، ماشینسازی در گذر این روزها دوباره راه خود را پیدا میکند و زنده خواهد ماند، همانطور که طی دههها به فوتبالیستهای تبریزی زندگی بخشیده است.
ماهی را از آب بگیر
ناآرامــی «مطلق»
میعاد نیک
ماشین در فصل جاری بارها و بارها دست به دست شده. آنقدر که حساب تعداد تغییرات روی نیمکت این تیم از دست همه در رفته. سعید اخباری اما دیرپاترین گزینه روی نیمکت ماشین بود که در تندباد حوادث مقاومت کرد؛ از کمک مربیگری شروع کرد، بعد سرمربی شد، رفت و برگشت، چند هفته دیگه بود و دوباره جدا شد. همین رفت و برگشتهای اخباری و سرنوشت عجیب او روی نیمکت ماشین
آینه نمای تمام قدی از مشکلات این تیم است. تیمی که هیچ کجا رنگ ثبات و آرامش را به خود ندیده؛ از مالکیت گرفته تا مدیرعامل و البته سرمربی
توده بدخیم سوءمدیریت در فوتبال باشگاهی که تخم لق آن طی دورههای اخیر مدیریت بنا نهاده شد و به سرعت عجیبی هم بین باشگاههای لیگ برتری و دستههای پایینتر رواج پیدا کرد، حالا همانند سرطانی کشنده شده که هر آن موجودیت و تمامیت فوتبالمان را با تهدیداتی جدی مواجه میکند.
ماجرای انحلال، واگذاری و یا هر چه اسمش هست که این روزها بر آسمان فوتبال تبریز سایه افکنده، استمرار همان نگرش منفعلانه و توتالیتر ساختاری است که به لیگ برتر هم تسری یافته.
فوتبال تبریز تا پیش از حضور فردی اصطلاحاً اقتصادی در آرامش مطلق بهسر میبرد اما تا وقتی سروکله مالک ابرهولدینگهای آذربایجانی پیدا شد، پس از یک مدت ماه عسل کوتاه نوبت به خزان رسید تا باریشهترین تیم شمالغرب فوتبال ایران و یکی از مردمیترین رنگهای فوتبال در تبریز، در پرتگاه عدم و در آستانه فروپاشی دستوپنجه نرم کند.
مالکیت یک شخصیت حقیقی بر دو باشگاه کاملاً منفک از یکدیگر شاید فقط و فقط در فوتبال ایران ممکن به وقوع
باشد.
مالک متمول هولدینگها و ایرلاینهای تبریزی که علاقه شدیدی به معروف شدن هم دارد، با در دست گرفتن مالکیت باشگاه قدیمی ماشینسازی تنها به شوآفهای بیشتر و البته قطع ید سایرین از فوتبال استان آذربایجان شرقی میاندیشید اما حتی شاید به تاریکترین پستوهای ذهنش هم خطور نمیکرد که این عطش دیده شدن و این تشنگی توجه، روزی به قیمت تمام آبرویش چندین و چند سالهاش ختم شود و رؤیاهای بلندپروازانهاش به عدم ختم
شود.
در شرایطی که دو باشگاه بزرگ و پرطرفدار تراکتور و ماشینسازی پیش از این تحت تملک یکی از نهادهای نظامی و یکی از نهادهای دولتی در تبریز بودند، حضور یک چهره متمول و اقتصادی باعث شد تا هم توازن و تعادل فوتبال در تبریز بر هم بخورد و هم دیگر خبری از آن روزهای نوستالژیک در غربیترین نقاط ایران
نباشد.
راهی که در فوتبال باشگاهی ایران به بینهایت ختم میشود؛ قصه نابودی باشگاههای پرهوادار است.
با نگاهی به جدول چند سال اخیر لیگ برتر و حتی لیگهای دسته پایینتر فوتبال ایران میتوان بهوفور مثالهای فراوانی از نابودی تیمهای ریشهدار و پررنگتر شدن نقشآفرینی تیمهای صنعتی پیدا کرد. ملوان، سپیدرود، داماش، گهر، ابومسلم، پاس، شموشک و این آخر هم ماشینسازی، همه و همه از باشگاههایی بودند که بهرغم برخورداری از بالاترین سطح پایگاه مردمی و استانی در ادامه حیات خود ناتوان ماندند و با حضور افراد غیرمتخصص بر رأس سکان امور راهبردیشان، تنزل به دستههای پایینتر و فراموشی از یادها را تنها طی چند سال کوتاه مکرراً تجربه کردند.
همین حالا هم اما برای گرفتن ماهی از آب دیر نیست و قرار نیست که دریا بخشکد. چند باشگاه بزرگ تا ورطه نابودی کشیده شدند و چندتایی هم به عدم پیوستند اما قهرمان زنده را عشق است. هنوز هم چندین و چند باشگاه مهم دیگر باقی مانده که باید با نگاه حمایتی از سوی دولت و دستگاههای مرتبط، از زیر یوغ تصمیمات غلط مدیران فردگرا بیرون بیایند و با استفاده از ابزار کار صحیح، به جاده موفقیت بازگردند.
چگونه پیوستن ناگلزمان به بایرن، بیهودگی فوتبال مدرن را عیان میکند
یولیان ناگلزمان 33 ساله است. تابستان امسال سرنوشتی که همیشه پیشبینی میشد، برایش رقم میخورد و سرمربی بایرن مونیخ خواهد شد؛ باشگاهی که او در کودکی در «لاندزبرگام لخ»، شهری کوچک در باواریا که نیروی هوایی آمریکا در آن پایگاه داشت، هوادارش بود. این تقریباً یک داستان پریان است: یک فوتبالیست حرفهای جوان که از مصدومیت زانو رنج میبرد، به مربیگری روی میآورد و به عنوان درخشانترین استعداد مکتب فوتبال آلمان خود را معرفی میکند اما اینجا داستان واقعی میشود؛ اینجا جایی است که او باید برنده شود.
ناگلزمان با مشکل مشترک همه مربیهای بایرن (یا یوونتوس و پاریسنژرمن) رو به رو خواهد شد؛ اینکه لیگ داخلی یک چالش محسوب نمیشود. بایرن این فصل نهمین قهرمانی پیاپی خود را جشن خواهد گرفت. آخرین گزارش مؤسسه حسابرسی و پژوهشی دلویت (Deloitte) نشان میدهد درآمد سالانه آنها 73 درصد بیشتر از دومین تیم ثروتمند آلمان یعنی بروسیا دورتموند است.
در این میان از هم پاشیدن پروژه سوپرلیگ باعث شد که فوتبال آلمان به دلیل مدل مدیریتی 1+50 که خواست و نظر هواداران را در اداره باشگاه تضمین میکند، مورد تحسین بیشتری قرار گیرد. حداقل از لحاظ تئوری لایپزیش نشان داده است که قوانین تا چه حد گستردهای قابل تفسیر هستند. هرچند که اختلاف طبقاتی در فوتبال آلمان به اندازه کشورهای دیگر شدید است و پیش از شیوع همهگیری کرونا هم بنرهایی در ورزشگاهها وجود داشت- از جمله از طرف هواداران افراطی بایرن- که به نحوه توزیع منابع مالی اعتراض داشتند. مدل مدیریت آلمانی دارای مزایایی است اما نباید اینگونه تصور شود که مدل اصلاح نشده آن، نوشدارویی برای همه است.
اگر ناگلزمان قرارداد 5 سالهاش با بایرن را به پایان برساند (درحالی که پس از جدایی اوتمار هیتسفلد در سال 2004 تنها پپ گواردیولا سه فصل متوالی را در بایرن مونیخ پشت سر گذاشته است)، انتظار میرود که 5 قهرمانی بوندسلیگا را به دست آورد. جایی که او مورد قضاوت قرار میگیرد، رقابتهای اروپایی است، براساس چندین بازی در مرحله حدفی- و اگر تنها از مرحله گروهی صعود کند، افتخار بزرگی برای یک ابر باشگاه محسوب نمیشود؛ بنابراین باید منتظر ماند تا در سال 2024 سیستم سوییسی چمپیونزلیگ معرفی شود.
هر چه یک باشگاه قدرتمندتر و برتر باشد، انتظار موفقیت از آنها نیز بیشتر است. ارزیابی ارزشمندی مربیان، به لحظات و تصمیمات فردی در یک یا دو بازی بزرگ اروپایی در هر فصل بستگی دارد. سال گذشته در فینال لیگ قهرمانان اروپا بایرن با نتیجه 1-صفر پاریسنژرمن را شکست داد و پس از آن هانسی فلیک به عنوان یک نابغه معرفی شد، امسال آنها در مرحله یک چهارم نهایی و با قانون گل زده در خانه حریف از پاریس باختند و حدف شدند و در این میان به نظر میرسید کسی نگران تصمیم فلیک مبنی بر جدایی از این تیم نیست- هر چند که اذهان عمومی در کشمکش او با مدیر ورزشی باشگاه، حسن صالح حمیدزیچ، حق را به او میدادند.
این واقعاً مضحک است – چه میشد اگر روبرت لواندوفسکی مصدوم نمیشد؟ چه میشد اگر نویر در صحنه گل اول پیاسجی پاهای خود را به هم گره نمیزد؟ چه میشد اگر ضربه سر اریک چوپو موتینگ به تیر اصابت نمیکرد و وارد دروازه میشد؟ - اما این موضوع پیچیدگی و جذابیت بیشتری به هر انتصابی اضافه میکند.
پیروزی در بازیهای بزرگ، حفظ آرامش تحت فشار، قراردادن بازیکنان در چارچوب ذهنی مناسب و استفاده از موقعیتها خود یک مهارت است. اگر تردیدی در مورد ناگلزمان باشد، این است که معمولاً تیمهای او در بازیهای مهم لیگ قهرمانان اروپا عملکرد خوبی ارائه نمیدهند.
البته باید تأیید کرد که نمونه آماری ما بسیار کوچک است و باید این را هم تأیید کرد که معمولاً تیمهای ناگلزمان به عنوان تیم ضعیفتر پا به آن بازیهای بزرگ گذاشتهاند. این یک نگرانی جزئی است و نه یک علامت سؤال غیر قابل حذف. در آگوست 2017 هوفنهایم تحت هدایت او در پلیآف لیگ قهرمانان با لیورپول کلوپ رو به رو شد. این بازی را تقابل جذاب بین دو نماینده برجسته از مکتب پرسینگ فوتبال آلمان میدانستند. لیورپول بازیها را با نتایج نزدیک 2-1 و 4-2 پیروز شد و به وضوح برتر بودند.
این اتفاق در نیمهنهایی فصل پیش لیگ قهرمانان نیز رخ داد. لایپزیش به راحتی از سد تاتنهام و اتلتیکو مادرید گذشت؛ بنابراین شاید این نظرات غیرمنصفانه باشد اما به نظر میرسید در بازی نیمه نهایی برابر پاریس بیش از حد از حریف ترسیده بودند. آنها تلاش چندانی در تحمیل بازی خود به حریف نداشتند و بازی همیشگی این تیم که مبتنی بر پرسینگ است نیز کارایی نداشت. آیا این اتفاق به دلیل اضطراب ناشی از قرار گرفتن در یک موقعیت بزرگ بود؟ یا ناگلزمان نتوانسته بود در روش خود برای مهار امباپه، نیمار و دیماریا تغییراتی ایجاد کند.
خیلی راحت است که به دلیل احتیاط بیش از حد او را سرزنش کرد اما تنها دو ماه بعد، آنها در بازی برابر منچستر یونایتد در اولدترافورد از سیستم پرسینگ استفاده کردند و 5-صفر شکست خوردند. این همیشه یک معضل برای تیمهایی است که از پرسینگ شدید استفاده میکنند. بالا بازی کردن، در اصطلاح، یک قمار محسوب میشود. تیمهای مبتنی بر پرسینگ، در مقابل یک حریف قدرتمند، به جای تغییر دادن سبک بازیشان و روی آوردن به تاکتیکهایی که از لحاظ تئوری کمی محافظهکارانهتر هستند، باید همان بازی همیشگی خود را با ریسک پایینتر ارائه دهند.
این دقیقاً مشکلی است که گواردیولا بارها با آن در مراحل پایانی لیگ قهرمانان اروپا مواجه شده است و وقتی یواخیم لوو تصمیم گرفت بعد از جام جهانی 2014 سیستم مبتنی بر ضد حمله آلمان را به یک فوتبال تهاجمیتر تغییر دهد، گریبانگیر آلمان نیز شده است. (حتی احتمالاً از یورو 2012)
در بازی خانگی در مرحله گروهی برابر یونایتد، علیرغم تزلزل در دقایق پایانی و هر دو بازی رفت و برگشت برابر پاریسنژرمن، نشانههای امیدوارکنندهای برای لایپزیش وجود داشت اما آنها در بازی مرحله یک شانزدهم برابر لیورپول عملکرد ضعیفی داشتند که باعث شد شک و تردیدها همچنان باقی بمانند. البته باید به این نکته اشاره کرد که سه بازی در مرحله حذفی و یک بازی گروهی دلایل زیادی برای ارزیابی یک تیم نیست اما این مسخره بودن فوتبال مدرن است؛ برای بایرن در طول فصل تنها چند بازی، رقابت تلقی میشوند، دقیقاً همان بازیهایی که ناگلزمان هنوز نتوانسته خود را در آنها اثبات کند.
(خلاصه مطلبی که پیشتر در سایت هفت یک
منتشر شده است)
ماشین سبز، سیاه شد
غرقه در گرداب بیثباتی
سام ستارزاده
گسترش فولاد یا ماشینسازی، زرد یا آبی یا سبز، با هر نام و رنگی، این یک تیم پر از افتخار، خاطره و عشق برای فوتبالدوستان تبریزی است که در یکقدمی پرتگاه سقوط به حال خود رها شده. در سه فصل گذشته، سرنوشت تیمی که پیش از تراکتور مالکیت آن بر عهده محمدرضا زنوزی بوده و با همین مالکیت سالهای باشکوه خود در لیگ برتر را سپری کرده، این بوده که به شکل ناعادلانهای زیر سایه تیم سرخپوش تبریز قرار گیرد؛ حتی از حیث توجه مالک مشترک دو باشگاه.
اینکه دو باشگاه چگونه میتوانند برخلاف قوانین لیگ و با یک مالک مشترک چنین مدت مدیدی به فعالیت در فضای اسماً حرفهای فوتبال ایران ادامه دهند، پرسشی است که شاید بهزودی به پاسخ آن نرسیم. به هر ترتیب، زنوزی مالکیت ماشینسازی را پس از کشوقوسهای بیانتها به شخص دیگری واگذار کرد؛ در حالی که تیم دوم تبریز همچنان در گرداب بیثباتی غوطهور است؛ با 5 تغییر سرمربی در فصل جاری که حاصل آن، تنها ۱۱ امتیاز از ۲۲ بازی بوده. به عبارتی دیگر، اختلاف ۱۰ امتیازی با منطقه بقا که کورسوی امید برای عدم سقوط تیم دوستداشتنی تبریزی به لیگ آزادگان را به اندازه یک باریکه تنگ ساخته.
آنچه نگاه مالکیت سابق به باشگاه ماشینسازی بهعنوان تیم دوم به ارمغان آورده، مجموعهای بدون برنامه و هدفگذاری است که دو مرتبه در طول فصل جاری، به علت عدم دریافت حمایت از سوی هیأت فوتبال آذربایجان شرقی، تمام فعالیتهای خود را به حالت تعلیق درآورد و حتی در آستانه انصراف در میانه لیگ نیز قرار گرفت. بهمن سالاری، مهاجم سبزهای تبریز، بهترین توصیف را در مورد تیم خود ارائه داده؛ تیمی که بیش از آن که مشکل فنی داشته باشد، روحش خراب است.
مالک جدید باشگاه، یونس قربانی، فردی با سابقه ورزشی و تحصیلات عالی دانشگاهی در حوزه تربیت بدنی است. تخصص وی میتواند در درازمدت صلابت از دست رفته ماشینسازی را به این تیم بازگرداند اما تحت هر شرایطی و با هر مالک و مدیری، اولویت برای شاگردان علیرضا اکبرپور، تلاشی متعصبانه برای آزمودن بخت بقایشان در لیگ است.
نمایش کاریکاتورگونه حرفهایگری!
سامان موحدی راد
به نظر سرنوشت ماشینسازی بهترین مثال برای نشان دادن کیفیت لیگ برتر ایران است. لیگی که امسال بیست ساله شده و بیست سال از دوران حرفهای شدنش میگذرد اما حتی در بیستمین سال برگزاریاش هم ممکن است تیمی از میانه مسابقات ساز ترک رقابتها را کوک کند. گویی لیگ محلی بین چند روستا در حال برگزاری است نه مهمترین و سطح بالاترین رقابت فوتبالی یک کشور که خودش را یکی از اقطاب فوتبال آسیا میداند.
در هفته گذشته بار دیگر باشگاه ماشینسازی واگذار شد. اینکه میگویم باشگاه ماشینسازی هم داستانی دارد. باشگاهی اسم ماشینسازی به عنوان قدیمیترین باشگاه شمالغرب کشور را یدک میکشد و در کالبد همان گسترش فولاد زنوزی است. این هم از همان داستانهای خندهدار فوتبال ایران است. تیمهای سقوط کردهای که میتوانند امتیاز و نام و هویت را بخرند و یکشبه ره صد ساله طی کنند. چیزی به اسم هویت باشگاه و سرمایه مردمی وجود ندارد و این چنین است که هویت یک تیم ریشهدار مثل ماشینسازی به بازی گرفته میشود. مدیریت عجیب در تراکتور و ماشین سازی و اعتراضات فراوان موجب شد تا نهایتاً به صورت صوری مدیریت این باشگاه واگذار شود اما بعدها وقتی زنوزی در تراکتور به مشکل خورد، به این نتیجه رسید که تنها برای یک تیم وقت و انرژی بگذارد. از اینجا بود که تیرهبختیهای ماشینسازی شروع شد. در فوتبال کژساختار ایرانی که معلوم نیست باشگاهها از کجا باید پول دربیاورند وقتی سایه یک میلیارد از روی سر تیم برداشته میشود، روزهای سیاه تازه شروع میشود. وضعیت برای ماشینسازی چنان شد که این تیم تا پای تعطیلی و کناره گرفتن از لیگ هم پیش رفت.
حالا هم در بیانیه انتقال باشگاه به مالک جدید از لطفهای زنوزی به این باشگاه سخن به میان آمده. اینکه امتیاز گسترش را بدون هیچ چشمداشتی به ماشینسازی دادهاند و ورزشگاه را تا پایان فصل بدون دریافت پول در اختیارشان قرار دادهاند، بخشی از این کمکهاست اما همه این کمکها هم مانع از قعرنشینی آنها نشده و شانزدهمین تیم جدول لیگ برتر ایران جدیترین گزینه برای سقوط است. تیمی که قربانی ساختارهای اشتباه درون باشگاه و بیرون باشگاهی شد. فوتبال بیماری که هیچ سرمایهگذاری را مجاب نمیکند پا در این راه بگذارد و امیدوار به برگشت سرمایهاش باشد و بتواند در کنار آن با نام بزرگی چون ماشینسازی هم زندگی کند. تیمهای ریشهداری که اسیر این وضعیت میشوند و کم کم در سراشیبی نیستی میافتند. دستپخت ۲۰ سال نمایش حرفهایگری! تنها نمایش حرفهایگری!
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو