مرز میان سنت و مدرنیته در مربیگری
سعید الهویی
مرزبندی بین مربیان مدرن و سنتی، آنطور که من به یاد دارم حدوداً یک دهه و اندی سال قبل و در روزنامه جهان فوتبال مطرح شد. علی پروین به عنوان سمبل مربیان سنتی و چند مربی دیگر به عنوان مربیان مدرن و علمی. این مرزبندی تا به امروز ادامه دارد و از حروف چاپ شده در صفحات روزنامه جهان فوتبال به تفکرات و ابراز نظرهای هواداران فوتبال بسط یافته است. در هر جمعی که صحبت از فوتبال داخلی باشد، اظهاراتی از این دست که فلانی مربی سنتی است و اگر مربی علمی میخواهید فقط فلانی و … میشنوید. ولی آیا واقعاً چنین مرزبندی و تفاوتی بین مربیان وجود دارد؟
بیایید ابتدا به دنبال جواب این سؤال در فوتبال اروپا به عنوان سطح اول فوتبال در دنیا بگردیم. آیا میتوانید مربی در لیگ برتر انگلیس یا لالیگا پیدا کنید که توسط رسانههای آن کشور به عنوان مربی سنتی یا مربی علمی نامیده شود؟ مثلا فرگوسن یا رانیری در کدام دسته قرار میگیرند؟ آنچلوتی یا هاینکس چطور؟
سؤال دقیقتر این است که چه شاخصههایی میتواند یک مربی را در این مرزبندی، در دسته سنتی یا مدرن قرار دهد؟ تحصیلات؟ سن؟ ادبیات گفتاری؟ عملکرد تیمی؟ نتایج؟ سیستمها و تاکتیکها؟ مثلا آنچلوتی 60 سالهای که بدون تحصیلات آکادمیک، قهرمان دوگانه در آلمان میشود، در کدام دسته قرار میگیرد؟ یا یوپ هاینکس 68 ساله که با بایرن مونیخ، سه گانه را فتح کرد.
سؤال دیگر اینکه این شاخصهها باید فقط در مورد سرمربی سنجیده شود یا کل کادر فنی را در بر میگیرد؟ مثلا فرگوسن تنها یا فرگوسن به همراه دستیار اولاش یعنی کارلوس کیروش.
آنچلوتی 60 و اندی ساله، بدون تحصیلات آکادمیک، 3 مرتبه لیگ قهرمانان اروپا را فتح کرده است و 4 قهرمانی در لیگهای معتبر اروپایی دارد یا فرگوسن که بعد از بازنشستگیاش، منچستر با وجود هزینههای فراوان هنوز شانسی برای تکرار قهرمانیهایی که در دوران او تبدیل به عادت شده بود، ندارد.
بیایید برگردیم به فوتبال ایران و آن روزهای عجیب پرسپولیس که شکستهای پیاپی این تیم، عاملی برای توفیق پروژه روزنامه جهان فوتبال در «دوگانه سنتی و مدرن» شد. پرسپولیس شکست میخورد و زیبا هم بازی نمیکرد (که البته در مورد واژه «زیبایی» در فوتبال در آینده صحبت خواهیم کرد). هواداران خشمگین از نتایج، همراه این پروژه بودند و البته بخشهایی دیگر که منفعت از این دوگانهسازی میبردند. در نتیجه این پروژه موفق شد. پروین برخلاف فرگوسن، آنچلوتی و مربیان دیگر که شباهتهای رفتاری و مدیریتی باورنکردنی با سرمربی پرسپولیس داشتند، سقوط کرد و کنار رفت. آن هم به تعبیر رسانهها و هواداران در برابر موج مربیان علمی، فوتبال مدرن و ورود علم به فوتبال ایران.
و حالا امروز، چه کسی میتواند از این مرزبندی دفاع کند؟ حاصل آن مرزبندی چه بود؟ نتایج ملی و باشگاهی در این دو دهه را بررسی کنید تا ببینید مربیانی که به چوب سنتی زده و رانده شدند چه نتایجی کسب کردند و مربیانی که مدرن و علمی نامیده شدند، چه عناوینی کسب کردند یا چه ارزش افزودهای برای فوتبال باشگاهی و ملی داشتند؟
اصولاً چه کسی میتواند شاخصهای این مرزبندی را تعیین کند؟ به عنوان مربی که از فضای دانشگاهی و آکادمیک به این مرحله از پروسه مربیگری در فوتبال ایران رسیدهام، نمیتوانم تحصیلات، سن، ادبیات گفتاری، عملکرد تیمی، نتایج، سیستمها و تاکتیکها و هیچ شاخص دیگری را به عنوان عاملی برای سنتی یا مدرن نامیده شدن، انتخاب کنم. فراتر از آن، نمیتوانم پروسه فنی را حاصل عملکرد تنها یک فرد (سرمربی) بدانم و به همین نسبت تأثیر دستیاران و مشاوران در حوزه فنی، پزشکی و روانشناسی را نادیده بگیرم و با سنجش تنها یک عضو کادر فنی، حکم بر سنتی یا مدرن بودن صادر کنم. البته که تأثیر علوم جدید در حوزههای مختلف مرتبط با پروسه مربیگری و ورزش، غیر قابل انکار و مورد توجه همیشگیام بوده است ولی با وجود این، چنین مرزبندی را صحیح نمیدانم. آنچه اهمیت دارد، سبک و فلسفه مربگیری است، آنچه اهمیت دارد ایجاد ارزش افزوده است، در سطح کلان با موفقیت در تورنمنتها و در سطح میانی با توسعه بازیکنان. حال اینکه چرا چنین مسأله مهمی مورد توجه قرار نمیگیرد، بحث یادداشت
بعدی است.
این یادداشت و یادداشتهای بعدی، گفتاری است در باب اصول و اعتقاداتی که معتقدم به اشتباه در دایره کلمات و واژگان فوتبال ایران ریشه دوانده است. صفتهای از همین دست که همچون سایر بخشهای جامعه، مانند سیاست، هنر و اقتصاد، برایمان دوگانهای میسازد که این جهان را به شکلی که میخواهند به خوردمان بدهند. تصویر انتزاعی از واقعیتی که دیگر چشمانمان نمیتواند یا شاید نمیخواهد ببیندش، شبیه همین مرزبندی سنتی و مدرن، شبیه رنگ کردن قورباغه و قالب کردناش به جای قناری.