یک قهرمانِ تراژیک در قلب یک افتخار
* مترجم: نوید صراف
تیم ملی دانمارک در مسیر پیروزی قرار داشت. «پیتر اشمایکل» سنگربان افسانهای دانمارکیها نیز در چارچوب دروازه یک بازی قهرمانانه از خود به نمایش گذاشته بود و مانع از رسیدن آلمانها به گل تساوی میشد. این تنها پردهای کوچک از دیدار پایانی جام ملتهای اروپا 1992 است؛ تورنمنتی که دانمارک جواز حضور در آن را کسب نکرده بود اما با برتری یک بر صفر برابر آلمان فاصلهای با فتح آن نداشت و با تمام وجود و توان از تک گل «جان یانسن» دفاع میکرد.
در فاصله 12 دقیقه تا پایان مسابقه، توپ در محوطه جریمه ژرمنها به «کیم ویلفورت» هافبک تهاجمی دانمارک رسید. در یک لحظه نفسها در سینه حبس شد، ویلفورت توپ را کنترل کرد و سپس رو به دروازه آلمان و «بودو ایلگنر» چرخید. او این فرصت را داشت تا باشکوهترین لحظه فوتبال دانمارک را رقم بزند و به قهرمان مردم این کشور تبدیل شود اما بیخبر از همهجا یک تراژدی بزرگ در زندگی شخصی او در حال وقوع بود. ویلفورت به لطف آمار بالای گلزنیاش در لیگ دانمارک، شهرت زیاد داشت و با درخشش در تیمِ «فِرم» در آغاز دهه 80 میلادی توانست راه خود به فوتبال فرانسه را باز و در سال 1985 لباس باشگاه لیل را بر تن کند. آغاز کار او در تیم ملی دانمارک نیز به رقابتهای انتخابی المپیک در سال 1983 بازمیگردد؛ جایی که کارنامهاش نسبت به دورانِ حضورش در لیل موفقیتآمیزتر بود. او 77 مرتبه با پیراهن تیم ملی کشورش به میدان رفت در حالیکه تنها پس از یک فصل پوشیدن پیراهن لیل، با ترک کشور فرانسه به کشور خود بازگشت و لباس باشگاهِ «بروندبی» را پوشید. در همین باشگاه بود که او طی 12 فصل حضور، از یک مهاجم به یک هافبک تهاجمی تغییر پست داد و با تبدیل شدن به آقای گل تاریخ باشگاه، یکی از اساطیر بزرگِ بروندبی نام گرفت. او نقش مهمی نیز در 10 قهرمانی این تیم ایفا کرد و به لطف همین درخشش نیز به ترکیب اصلی تیم ملی دانمارک رسید و در عملکرد ناموفق آنها در یورو 1988 بخشی از تیم به حساب میآمد. کیم در سال 1991 بهترین بازیکن سال دانمارک نام گرفت و با بروندبی جواز حضور در مرحله نیمهنهایی جام یوفا را نیز به دست آورد. نمایشهای بروندبی به حدی درخشان بود که 10 بازیکن این تیم به تیم ملی دانمارک جهت حضور در یورو 1991 دعوت شدند؛ از جمله ویلفورت.
درخشش تیم ملی دانمارک در رقابتهای جام ملتهای اروپا در سال 1984 و جام جهانی 1986 با هدایت «سپ پیونتک» و درخشش ستارگانی همانند «میشائیل لادروپ» و «پربن الکیر» انتظارات را از «دینامیتهای دانمارکی» بالا برده بود اما قرمزوسفیدها در آلمانِ 1988، یک نمایش ضعیف را به تصویر کشیدند و بعد هم استفاده از یک بازیکن غیرقانونی در انتخابی المپیک، حذف آنها و یک ناکامی بزرگ دیگر را برایشان رقم زد.
بسیاری از بازیکنان آن تیمِ ناکام اما کنار هم گذشته را فراموش و رو به جلو حرکت کردند تا بزرگترین افتخار در تاریخ فوتبال کشورشان را رقم بزنند. ویلفورت در کنار بازیکنانی مانند «پیتر اشمایکل»، «لارس اولسن»، «کنت نیلسن» و «جان یانسن» در قالب بازیکنان اصلی تیم ملی دانمارک به میدان رفتند؛ آنهم در حالی که «ریچارد مولر نیلسن» دستیارِ سابق پیونتک را به عنوان سرمربی روی نیمکت میدیدند.
نیلسن و پیونتک تفاوتهای بسیاری داشتند اما در مورد سبک بازی مدنظرشان مورد قیاس قرار میگرفتند. تیمِ تحت رهبری ریچارد نسبت به تیمِ تحت هدایتِ سپ، عملگراتر در زمین ظاهر میشد که این مسأله با مخالفت برخی بازیکنان دانمارک همراه بود. دانمارک در مرحله انتخابی یورو 1991 شروع ناموفقی داشت؛ این تیم پس از تساوی با تیم ملی ایرلند شمالی، برابر یوگسلاوی نیز در خانه شکست خورد تا لادروپ در 26 سالگی تصمیم به خداحاظی از تیم ملی دانمارک بگیرد! پس از او، برادرش برایان هم تیم ملی را ترک کرد چرا که هر دو باور داشتند جایی در تیمِ تحتِ هدایت نیلسن ندارند.
در کمال تعجب و برخلاف تمام گمانهزنیها، پس از کنارهگیری این دو ستاره همای سعادت روی شانه «دینامیتها» نشست و آنها هر پنج دیدار بعدی خود را با پیروزی پشت سر گذاشتند و حتی انتقام شکست در خانه برابر یوگسلاوی را نیز گرفتند اما در پایان در جدول پشت سر یوگسلاوی قرار گرفتند و از راهیابی به جام ملتهای اروپا 1992 بازماندند. درست در همان زمان، سرنوشت بازی بسیار عجیبی را به نمایش گذشت؛ با تحریم یوگسلاوی از سوی سازمان ملل، یوفا به آنها اجازه حضور در مسابقات را نداد و 10 روز مانده به شروع رقابتها، از دانمارک برای حضور در جام دعوت به عمل آمد! از بختِ خوب دانمارک و یا شاید دوراندیشی آنها، اکثر بازیکنان این تیم در آن مقطع به جای حضور در سواحل و سپری کردن تعطیلات، خود را برای دیدار دوستانه برابر شوروی آماده میکردند. در حقیقت آنها از احتمال دعوت دیرهنگام به یورو به جای تیم یوگسلاوی آگاه بودند و برای همین سعی در حفظ آمادگی خود داشتند.
البته در آن مقطع بسیاری معتقد بودند که دانمارکیها آمادگی کامل برای حضور در یورو را ندارد و تنها برای تکمیل تعداد تیمها به این رقابتها دعوت شدهاند اما تیم با استعدادِ دانمارک که هسته آن از اعضای تیم بروندبی شکل گرفته بود، تصمیم داشتند که برای خلق شگفتی عازم مسابقات شوند. واقعیت امر این است که «دینامیتها» در مرحله انتخابی با اختلافی اندک مغلوب تیم یوگسلاوی شدند و اگر در گروهی دیگر بودند قطعاً جواز صعود به جام ملتهای اروپا را کسب میکردند. با اعلام یوفا اردوی دانمارک جهت حضوری پر قدرت در سوئد به حالتِ آمادهباش در آمد؛ «برایان لادروپ» به تیم ملی بازگشت اما برادرش میشائیل حاضر به اتخاذ چنین تصمیمی نشد. دانمارک تیمی قوی با بازیکنانی با روحیه بالا بود و اضافه شدن دیرهنگامشان به تورنمنت باعث شد فشار خاصی روی آنها نباشد.
ویلفورت 29 ساله اما بر خلاف همتیمیهایش، تابستان بسیار تلخی را سپری میکرد. زندگی شخصی ویلفورت دچار یک حادثه ناگوار شده بود؛ «لین» دختر هفت ساله ستاره تیم ملی دانمارک به دلیل ابتلا به سرطانِ خون در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و به همین دلیل نیز کیم نسبت به سایر اعضا، دیرتر به اردوی تیم در سوئد اضافه شد چرا که میخواست واکنش دخترش به روند درمان را به چشم ببیند.
«دینامیتها» شروع چندان خوبی نیز در تورنمنت نداشتند و پس از تساوی بدون گل برابر انگلیس، در دیدار دوم نیز مغلوب میزبان رقابتها شدند. همه اینها یک پیغام داشت؛ دانمارک برای صعود از گروه، باید برابر فرانسه -یکی از مدعیان اصلی قهرمانی در جام- به پیروزی میرسید، آن هم بدون ویلفورت چرا که کیم پس از حضور در دو دیدار نخست، به دلیل وخیم شدن حال دخترش به کپنهاگن بازگشت. در حقیقت در آن روزها، موفقیت در مستطیل سبز کماهمیتترین دغدغه ویلفورت بود و شرایط دخترش در مرحلهای قرار داشت که امید خانواده برای زنده ماندن او، روز به روز کمرنگ و کمرنگتر میشد.
به این ترتیب دانمارک بدون او به مصاف فرانسه رفت. پیش از به صدا درآمدنِ سوتِ مسابقه، همگان آماده تماشای شکست دانمارک بودند و از این تیم انتظاری نداشتند. درست بر خلاف خروسها. همین مسأله نیز افزایش استرس آبیپوشانِ فرانسه را در پی داشت. «لارس الشتروپ» در دقایق پایانی اما گل پیروزی قرمزوسفیدها را وارد دروازه مدعی قهرمانی کرد تا تیمِ در آستانه حذفِ دانمارک، با برتری 2 بر یک راهی مرحله نیمهنهایی رقابتها شود.
این صعود، ویلفورت را بر سر یک دو راهی بزرگ قرار داد؛ او مصمم بود در کنار همسر و دخترش در دانمارک بماند اما خانواده به ویژه همسرش او را متقاعد کردند به اردوی تیم ملی دانمارک بازگردد و به تیمش در دیدار نیمهنهایی کمک کند، جایی که «دینامیتها» باید مقابل هلند قدرتمند -مدافع عنوان قهرمانی- به میدان میرفتند. کیم یکی از سختترین تصمیمات زندگیاش را گرفت و راهی سوئد شد، بیخبر از آنکه تصمیمش چه تأثیری در سرنوشت جام خواهد گذاشت.
دانمارک بدون او تیم ملی فرانسه را شکست داده بود، آن هم با گلزنی جانشینِ کیم؛ «هنریک لارسن». سؤال اینجا بود که آیا با حضور لارسن، ویلفورت باید در ترکیب قرار بگیرد؟ نیلسن اما همه را شگفتزده کرد و با اتخاذ تصمیمی شجاعانه، از هر دو بازیکن در ترکیب اصلی بهره برد.
کیم در کنار هنریک و جانسن، برابر یاران «فرانک رایکارد»، «رود گولیت» و «دنیس برگکمپ» مقاومت کردند اما در نهایت لالههای نارنجی در دقایق پایانی به گل دوم رسیدند تا با تساوی 2-2، کار به وقتهای اضافه کشیده شود. در ادامه دو تیم در دو وقت اضافه گل نزدند تا ضرباتِ پنالتی سرنوشت بازی و چهره یکی از فینالیستها را مشخص کند. جایی که ویلفورت علیرغم تمام مشکلاتش، پشت ضربه چهارم ایستاد و توپ را به تور دروازه رساند. به این ترتیب دانمارک، تیمی که قرار نبود در جام حاضر باشد، جواز حضور در فینال را به دست آورد. کیم ویلفورت درباره گل کردن پنالتیاش گفت: «هرگز نمیتوانید مطمئن باشید که گل خواهید زد اما باید باور داشته باشید که توپ را به گل تبدیل خواهید کرد. وقتی به سمت توپ میروید باید هر مطلب دیگری را فراموش کنید.»
لارسن توانست با زدن 2 گل در این دیدار به تیتر نخست رسانهها تبدیل شود. ویلفورت نیز نقش مهمی در برتری تیم و صعودِ دور از انتظار دانمارک به فینال ایفا کرد. در واقع هافبک تهاجمی دانمارکیها از معدود بازیکنان با ذهنیت هجومی دینامیتها در مستطیل سبز بود و هر بار تیمش تحت فشار قرار میگرفت با حفظ توپ و توانایی خود، به یاری دانمارک میشتافت. او با صعود دانمارک به فینال، فوراً به خانه بازگشت و با توجه به شرایط دخترش، به هیچ عنوان تصمیم برای حضور در دیدار پایانی نداشت. این بار ولی لین دخترِ عزیزش لب به سخن گشود و خواستهاش را از پدر بیان کرد! کیم راهی سوئد شد تا در مهمترین دیدار تاریخ فوتبال کشورش حاضر باشد. در واقع ویلفورت با دیدن شهامت دخترش، تصمیم گرفت به درخواست لین جامه عمل بپوشد و برای فتح جام در دیدار پایانی پا به میدان بگذارد. جایی که تیم ملی آلمان انتظارشان را میکشید. بر خلاف تمام پیشبینیها، دینامیتها موفق شدند با گل یانسن از مانشافت پیش بیفتند. پس از این گل، دانمارکیها با تمام توان به دفاع از دروازه خودی پرداختند و اشمایکل نیز نشان داد که چرا به عنوان یکی از برترین دروازهبانهای جهان فوتبال در تاریخ شناخته میشود. پاداش ویلفورت و فداکاریهایش اما تنها به قهرمانی محدود نشد؛ او در دقیقه 78 و در حالی که تیمش تحت فشار قرار داشت، توانست دروازه ایلگنر را با یک ضربه دقیق پای چپ باز کند تا خیال دانمارکیها از برتری و به آغوش کشیدنِ جامِ قهرمانی راحت شود. بسیاری از بازیکنانِ تیم اعتراف کردهاند اگر آن روز آلمان به گل تساوی میرسید، پیروزی برای آنها به امری غیرممکن مبدل میشد. در واقع داستان خوش دینامیتها در حالی به پرده پایانی خود رسید که ویلفورت، مردِ اولِ پرده آخرش بود.
«مورتن اولسن» سرمربی پیشین او گفته است که ویلفورت یک روحیه پیروزی بالا داشت و همیشه معتقد بود که میتوان با وجود تمام مشکلات موفق شد و در عمل نیز همین تفکر را در تابستان 1992 به اثبات رساند.
با تمام این اوصاف اما داستان شادی دختر و پدر از کسب قهرمانی اروپا، بسیار کمعمر و کوتاهمدت بود و «لین ویلفورت» چند هفته پس از قهرمانی دانمارک، در نبرد با بیماری مغلوب و تسلیم مرگ شد.